زندگی و مرگ کرامت زارعیان به روایت برادر مقتول / از صحنه سازی خودکشی تا تهدید نیروهای امنیتی و شکنجه در زندان
کلمه-هانیه رضایی: برادر کرامت زارعیان، دانشجویی که روز عاشورا به قتل رسیده و جسدش چهار روز بعد در حمام خانواده اش پیدا شده به کلمه می گوید: کلا زمینه چینی شده و آماده سازی شده بود که قاضی کشیک نیاید پلیس تشخیص هویت بیاید کارهایش را انجام ندهد و یک عکسبرداری کردند و رفتند حتی از ۴ نفری که آمده بودند ۳ نفر نیامدند داخل گفتند داخل بو می آید. در حالی که وظیفه شان بود بیایند. یک نفر آمد داخل و عکس برداری کردند و رفت.
به گزارش کلمه، برادر کرامت با تاکید بر اینکه وی در بازداشت دومش شکنجه شده تصریح می کند: مدارکش وجود دارد. تا حد فلج شدن از ناحیه کمر هم رفت. حتی دکترش هم گفت که دیگر بچه دار هم نمی شوی. خیلی بد و ناجور کتکش زده بودند. برادر من تازه بعد از ۴۵ روز توانست از زمین بلند شود. اینکه چه بلایی سر این بنده خدا آورده بودند را که آنجا نبودیم و نمی دانیم ولی می دانم برادر من خیلی اذیت شده بود.
کلمه با عنایت به لزوم دفاع از حق مظلوم و با توجه به اینکه رسانه های رسمی مدعی، حاضر نیستند حرف های این خانواده شهید را پوشش دهند، با برادر وی مصاحبه کرده تا اگر مسئولان امر واقعا قصد پیگیری عادلانه و قانونی داشتند، بتوانند در مسیر درست پیگیر این پرونده باشند و قضاوت در مورد عملکرد مسئولان را به عهده ی مردم می گذارد.
متن کامل گفت و گوی کلمه با برادر کرامت زارعیان و شرح آنچه در این سه سال بر این جوان ۲۷ ساله گذشته به شرح زیر است:
طی چند روز اخیر اخبار پراکنده ای از برادرتان منتشر شده. لطفا از برادرتان بگویید.
برادر من دانشجوی دانشگاه علمی کاربردی صدا و سیما سال آخر دانشگاه بود از سال ۸۸ وارد فضای سیاسی شده بود و چند بار هم بازداشت شده بود. بعد از آزادی می گفت که تحت نظر است و هر ماه برای بازجویی احضار می شود و باید بگوید کجا می رود و سوال و جواب های دیگر.
اگر برایتان امکان دارد با جزئیات واقعه ای که رخ را تشریح کنید.
چیزی که مشخص است این است که عصر عاشورا کشته شده اما اینکه کجا این بنده ی خدا را کشته اند نمی دانیم. تنها اینکه بعد از کشتن او را به منزل خودش برده و داخل حمام انداخته بودند. و ۴ روز بعد یعنی نهم آذر ما را خبر کردند، رفتیم بالای سر جنازه. جنازه اش را انداخته بودند در حمام و صحنه سازی هم کرده بودند که بگویند این بنده خدا خودکشی کرده. یعنی رگ دست سمت چپش را زده. که البته گزارش پزشکی قانونی می گوید که این بریدگی آنقدر سطحی بوده که حتی به رگش هم نرسیده. یعنی از این ناحیه که رگش را زده بودند هیچ گونه خونریزی که باعث خارج شدن خون از بدنش شود انجام نشده بود. دست راستش را هم گذاشته بودند زیر دوش آب داغ و آب داغ را هم باز کرده بودند به مدت ۹۶ ساعت. وقتی که پیدایش کردیم بدنش در بخار آب پخته بود و نمی شد هیچ اثری روی بدنش پیدا کنیم.
بعد از ۷-۸ ساعت یعنی ساعت ۸:۲۰ پزشکی قانونی آمد و تحویل گرفت. ما همانجا بالای سرش بودیم و انتقالش دادیم به پزشکی قانونی. اما قاضی کشیک اصلا سر صحنه نیامد هرچی با او تماس گرفته می شد که بیا می گفت نیم ساعت دیگر می آیم و آخر هم نیامد. تشخیص هویت آمد اما از پلیس آگاهی کارهایش را انجام ندادند.
یعنی چی؟
یعنی انگشت نگاری نکردند. نه از سر صحنه و نه از جاهای دیگر. هیچ. فقط عکسبرداری کردند. به نظر ما همه چیز برنامه ریزی شده بود.
برنامه ریزی برای چی؟
اینکه بگویند خودکشی کرده. ما جنازه را تحویل دادیم به پزشکی قانونی و رفتیم پاسگاه شکایت کردیم. برادر من خودکشی نکرده او را کشته اند و صبح که رفتیم پزشکی قانونی آنجا تایید کردند که برادر من به مرگ طبیعی نمرده، خودکشی هم نکرده است. رگ دستش هم که بریدگی دارد بعد از مرگش ایجاد شده و این بریدگی باعث مرگش نشده است. حتی محل مرگش را هم ننوشتند خانه. پزشکی قانونی گفت جای دیگری فوت کرده و سپس منتقل شده به اینجا. نامه ها و اسنادش هم وجود دارد و می توانید ببینید.
پیکر برادرتان را خودتان دفن کردید؟
بله جنازه را تحویل گرفتیم به هر زور و ضربی بود او را آوردیم جهرم و خاک کردیم. پرونده اش را هم گرفتیم.
ممکن است آدرس محل دفن برادرتان را بگویید؟
جهرم، قبرستان رضا، قطعه شهدا. چون ایشان برادر دو شهید هستند رو به روی برادرانش دفن کردیم. رو بروی قطعه شهدا.
از روند پیگیری های قانونی تان بگویید؟
یک هفته بعد از این ماجرا رفتیم تهران پرونده اش را فرستادند شعبه خودکشی. رفتیم آنجا با مدارکی که از پزشکی قانونی گرفته بودیم. پرونده را ارجاع دادند به شعبه ۱۰ آگاهی تهران شعبه ویژه قتل. آنجا فردی بود به نام سرگرد اختیاری که دنباله ی پرونده را گرفتند، ولی خیلی ما را دواندند. حدود ۳ هفته امروز و فردا کردند. بعد از ۳ هفته پرونده ی ما را فرستادند شعبه جنایی تهران بزرگ در سه راه آذری الان آنجا پرونده دست شخصی است به نام قاضی شهریاری. حالا ببینیم خدا چی می خواهد اما ما دنبال پرونده هستیم. تا الان قتل محرز است و برادر من به مرگ طبیعی با خود کشی فوت نکرده است.
دوباره به صحنه ی پیدا کردن برادرتان برگردیم. پیش از این هم گفته بودید که بی قانونی هایی رخ داده. لطفا جزییات آن را بگویید.
مساله کلا زمینه چینی شده و آماده سازی شده بود که قاضی کشیک نیاید پلیس تشخیص هویت بیاید کارهایش را انجام ندهد و یک عکسبرداری کردند و رفتند حتی از ۴ نفری که آمده بودند ۳ نفر نیامدند داخل گفتند داخل بو می آید. در حالی که وظیفه شان بود بیایند. یک نفر آمد داخل و عکس برداری کردند و رفت. ما که می دانیم وظیفه اینها این نیست. در شیراز یک معتاد افتاد در رودخانه و مرد. تا نیامدند انگشت نگاری نکردند و قاضی کشیک نیامد این جنازه ۵ ساعت آنجا بود و تکانش ندادند. چطور می شود یک دانشجویی در خانه اش در تهران فوت بکند هیچ کاری برایش انجام ندهند؟ غیر از اینکه دست خودشان در کار است غیر از این است که مشکل دارند؟ من خودم سر صحنه رفتم به من گفتند که این برادر شما در را قفل کرده و خودکشی کرده. گفتم در قفل نیست. گفتم در چفت بوده هر کس می خواسته کارش را انجام داده و در را بسته و رفته. در قفل نبوده که کسی از پشت ۳ قفله کند. کسی می تواند از داخل هم بیاید بیرون. گفت خب چفت بوده گفتم شما که تشخیص هویت هستید متوجه نیستید که قفل با چفت چه فرقی می کند؟ من چه بگویم؟ می گویم در باز بوده که روی این مساله که من بحث کردم یک هفته پرونده را معلق کردند و کل صحنه را هم دوبار پلیس تشخیص هویت با همان کارآگاه آگاهی در واقع همان سرگرد اختیاری به هم ریختند. رفتند کل صحنه را به هم زدند. من شاهد دارم. ۳ تا از پسر عمه هایم و جناقم و پسر عموی پدرم سر صحنه بودند کل صحنه را دیدند. در چفت بوده کل صحنه را به هم ریختند حتی قفل را کوبیده بودند گذاشته بودند سر جایش. آدم چه بگوید که دست مان به جایی بند نیست.
گفتید برادرتان تحت نظر بوده و از کجا خبر داشتید و چه نشانه هایی داشتید؟
برادر من با پدر و مادرم که در تماس بود می گفت که یکی دو ماه یک بار یا پلیس فتا احضارش می کرد و یا می رفتند خانه اش و ازش بازجویی می کردند. چند بار هم بازداشت شده و ۲-۳ تا پرونده در اوین دارد.
از بازداشت های برادرتان بگویید؟ چه زمان هایی زندان بودند و چطور آزاد شدند؟
برادر من جزء اولین بازداشتی های سال ۸۸ است و پدر من با سند آزادش کرد. آن هم به خاطر آشنایی که داشتیم و چون خانواده شهید بودیم کارش را زود انجام دادند و مرخصش کردند. ما ۱۴ تا شهید در خانواده مان داریم. اما دوباره سال ۸۹ بازداشت شد. این سری بیشتر در اوین ماند. بعد از آن هم تحت نظر بود و آزارش می دادند.
یعنی چه می کردند که آزارش می داد؟
شهریور امسال که سال ۹۱ بود به او گفتند تهران را باید ترک کنی و نباید تهران باشی. برادر من گفته بود من ترم آخر هستم. و تا بهمن بیشتر تهران نیستم. مدرکم را بگیرم از تهران می روم. ولی خب عمرش به دنیا نبود و کشتندش. حالا به هر طریقی بود برادر من نتوانست به آن آرزوهایی که داشت برسد. ولی ما دنبالش هستیم که خونش پایمال نشود.
غیر از دوران بازداشت راجع به چه مسایلی بازجویی می شدند؟
آنها را می توانید از خواهرم بپرسید چون هم سن و سال خواهرم بود بیشتر با خواهرم در تماس بود. من در جریان جزئیات نبودم. اما به طور کلی چیزهای سیاسی که گفتنش زیاد جالب هم نیست. این که فلان کار را گردن بگیر که تو انجام دادی. مثلا به او گفته بودند که بگو با اینها که دانشمندان هسته ای را کشتند همکاری داشتی. یا از خارج پول می گیری. تهمت هایی از این دست.
اتهام برادر شما در بازداشت های رسمی چه بوده است؟
سری اول که بازداشت شده بود به خاطر همین شلوغی ها و در خیابان و تظاهرات گرفته بودند. سری دوم که گرفتند به عنوان وبلاگ نویسی و سایتی که داشت.
در اخبار آمده که برادر شما مدتی خارج از کشور بوده اند. در این باره توضیح می دهید؟
بله برادرم یک مدت خارج شد از کشور. در باره ی آن هم گفته بودند که چرا بی اجازه رفتی. موقع برگشت گرفتندش در فرودگاه و همانجا بردندش اوین. حتی پاسپورت و کارت ملی و شناسنامه و کارت پایان خدمتش را گرفتند. که پاسپورتش را اصلا برنگرداندند. پاسپورت و شناسنامه اش را همانجا در فرودگاه پاره کرده و گفته بودند که شما دیگر هویت ملی نداری. البته پدرم بعدتر برایش شناسنامه گرفت و پاسپورتش را هم دیگر پس ندادند.
چه زمانی بود؟
سال ۸۹
دلیل خروج شان از کشور چه بود؟
بعد از سال ۸۸ دیگر نگذاشتند ادامه تحصیل دهد. مرتب امروز و فردا کردند که برو ۱ ماه دیگر بیا. ۲ ماه دیگر بیا. چون سیاسی شده بود پرونده هم داشت در اوین از ادامه تحصیلش جلوگیری کردند. او هم چون از کشور نمی توانست خارج شود. به وسیله همین مرزبانی از ایران رفت ازبکستان و از ازبکستان رفت ترکیه، از ترکیه رفت هند و از هند رفت سنگاپور. آنجا در یکی از دانشگاه های سنگاپور ثبت نام کرد و آنجا کارت دانشگاه و اقامت و ثبت نام و همه چیز را گرفت و از همین مسیر برگشت. ایندفعه که با هواپیما و از فرودگاه رفت همان سنگاپور. چند ماه سنگاپور بود دوباره از دانشگاه اینجا، از حراست دانشگاه رفتند دنبالش که شما نمی توانی آنجا ادامه تحصیل بدهی. آنجا هم بهش گفته بودند تنها راهی که می توانی بمانی این است که پناهنده شوی. یعنی بروی سفارت آمریکا پناهندگی سیاسی بگیری و ایران هم نمی توانی برگردی. کرامت هم به خاطر عرق ملی که داشت و خانواده اش را خیلی دوست داشت با پدرم مشورت کرد و وقتی پدرم گذاشت به اختیار خودش، او برگشت و در فرودگاه گرفتندش و۲۰ روزی هم بازداشت بود و حسابی ازش پذیرایی کردند.
منظورتان این است که شکنجه اش کردند؟
بله، مدارکش وجود دارد. تا حد فلج شدن از ناحیه کمر هم رفت که همان زمان پدر من سوزن می گرفتند و مستقیم می زدند تو کمرش که حتی دکترش هم گفت که دیگر بچه دار هم نمی شوی. خیلی بد و ناجور کتکش زده بودند. برادر من تازه بعد از ۴۵ روز توانست از زمین بلند شود.
یعنی شما این ادعایی که در خبرها آمده بود که ایشان در بازداشت هایشان شکنجه شدند را تایید می کنید؟
والا من در همین حد می دانم که سری دوم که بازداشت شده بود از ناحیه کمر خیلی ضربه دیده بود. با دکترش می توانید در تماس باشید. پدرم سری اول که سوزن گرفته بود، جفت سوزن را می گرفتند ۵۰۰ هزار تومان و می زدند به کمر برادرم. هر هفته باید یک سوزن می زد. بعد از مدتی نامه گرفتیم از هلال احمر جفت سوزن ها را می گرفتیم ۱۷۱ هزار تومان. برادر من مدت ۲ ماه سوزن می زد. و دکتر گفته بود اگر پیدا نکنید ممکن است کرامت فلج شود. اینکه چه بلایی سر این بنده خدا آورده بودند را که آنجا نبودیم و نمی دانیم ولی می دانم برادر من خیلی اذیت شده بود. خدا بیامرزدش.
آخرین بار چه کسی و چه زمانی با برادرتان صحبت کرد؟
ساعت ۱:۳۰ ظهر عاشورا با مادرم تماس می گیرد. یک خانه جدید گرفته بود در تهران. به مادرم می گوید که من نقل مکان کردم. کل پول رهن خانه را هم دادم فقط ۳۵۰ هزار تومان می خواهم برای بنگاه دار به عنوان حق بنگاه. مادرم می گوید برایت می فرستم خودت پول داری؟ که گفت بله من خودم دارم. که من پرینت حسابش را هم که گرفتم همان روز دویست و خورده ای هزار تومان در حسابش بود. صبح فردایش مادرم ۵۰۰ هزار تومان می ریزد به حسابش ولی بعد از ظهر عاشورا ساعت ۵ به بعد خواهرم هر چه تماس می گیرد گوشیش را بر نمی دارد. می گوید گوشی روشن بود اما جواب نمی داد. صبح فردایش یعنی صبح ۶ ام یک روز بعد از عاشورا خواهرم هرچه تماس می گیرد دیگر گوشی خاموش بوده که بگوید من پول ریختم به حسابت و برو برداشت کن. از همان ۶ ام هم ایشان جنازه اش هم آنجا افتاده بوده تا ۹ ام. هر بلایی سر برادر من آمده عصر عاشورا آمده. بین ساعت ۱.۳۰ تا شب. گوشیش هم پیدا نشد. ۲ تا گوشی داشت که پیدا نشد. حتی دستور پیگیری برای پیدا کردن گوشی هایش را هم داده اند.
در حق ما خیلی ظلم شد. در حق برادر من در تهران به این بزرگی که پایتخت کشور است هیچ گونه اقدامی برای جنازه برادر من انجام نشد. یعنی حتی حملش را هم ما خودمان انجام دادیم. من که شیراز بودم ۱۲۰۰ کیلومتر فاصله دارد با تهران. ساعت ۳ به من خبر دادند من ساعت ۶ بالای سر جنازه بودم. ولی قاضی کشیک زحمت نکشید که از آنجا که سه راه آذری است بیاید بالای سر برادر من. هی گفت نیم ساعت ۱ ساعت بعد. تا ۸:۲۰ هم ایستادیم نیامدند ایشان بعد هم گفتند پرونده را بیاورید اینجا من امضا کنم. همان صورت جلسه ای که پلیس تشحیص هویت نوشت ما با خود تشخیص هویت هم آنجا خیلی بحث کردیم که شما چرا انگشت نگاری نمی کنید و … گفتند نه و کاری نکردند…
مرا می بخشید که دوباره سوال می کنم. علیرغم همه ی این حرف ها شما مطمئن هستید که خودکشی نبوده و قتلی رخ داده؟
بله کاملا. الان مساله خودکشی کاملا حل شده ما الان مدرک داریم که خودکشی نبوده به خاطر همین مساله ۲۱ روز پرونده ما را نفرستادند دادسرای جنایی.۲۱ روز پرونده ما در آگاهی می گشت. شوخی نیست که یک پرونده بخواهد در اداره آگاهی ۲۱ روز بچرخد. پرونده قتل باید برود پیش قاضی. حتی شماره پرونده دادگاه را به ما ندادند. کسی باور می کند؟! یعنی من یک هفته پدر و مادرم را بردم آنجا. ۲ سری رفتم. یک بار ۱ هفته آنجا ماندم از شنبه تا ۵ شنبه. چهارشنبه ظهر ساعت ۱۱ پرونده را آوردند باز هم شماره پرونده را به ما ندادند. قاضی گفت این پرونده ناقص است. فقط هم می خواستند صحنه را تغییر دهند چون ما روی کل صحنه و جریاناتی که اتفاق افتاده بود اعتراض داشتیم. کلا برایشان تشریح کردم همه را. افسر پرونده که تمام چیزهایی که من گفته بودم را گذاشته بود تشخیص هویت، تشخیص هویت هم دو بار رفته بودند محل و کل صحنه را تغییر داده بودند. ولی الحمد الله و خدا را شکر کسی که برادر من را دیده همان پزشکی قانونی بوده که ستار بهشتی هم زیر دستش بوده. گفت برادر شما خودکشی نکرده. او گفت درباره ی مرگش و تاریخش نوشته ام نا معلوم. باز هم اگر چیزی شد من می نویسم این به مرگ طبیعی نمرده است.
اصلا ایشان به لحاظ روحی شرایطی داشت که ممکن باشد بخواهد خودکشی کند؟
کرامت از همه نظر سالم و ورزشکار بود. هیچ گونه مشکل مالی نداشت. او ۴ روز بود که خانه ی جدید گرفته بود. اگر بیایید نگاه کنید جاکفشی و کمد و وسایل خانه خریده بود. روز قبلش از سوپری محل ۱۴ هزار تومان وسایل مثل تخم مرغ و …. گرفته بود. خود بنگاه داری که آنجا بود زمانی که این اتفاق افتاد آمد آنجا به افسر پرونده گفت آقا خودکشی نمیکند کسی که این همه انگیزه و امید داشت برای ساختن خانه اش.
افسر پرسید برای چی؟ گفت آقا روز ۵ شنبه سوم، یعنی دو روز قبلش آمده بود در بنگاه من از ساعت ۱۰ صبح تا ۱ بعد از ظهر. اثاث خانه در ماشین نیسان بوده. برادر من هی می رفته و می آمده. من به او گفتم بیا تو مغازه بنشین گفته مزاحم کسب و کار شما نمی شوم. گفته شماره صاحب خانه قبلیت را بده من زنگ بزنم برخوردی کنم که پول شما را بدهد. گفت نه بنده خدا کار برایش پیش آمده. ایستاده تا ساعت ۱۲. میگوید من ۱۲ رفتم گفتم که من می روم نهار بخورم گفتم آقای زارعیان شما داخل بنگاه بشینید سرد است هوا. من ناراحتم اینجوری. برادرم نرفته. می گفت من رفتم نهار خوردم برگشتم ساعت۱ صاحب خانه قدیمش آمد. قرار بود ۱۶ میلیون برای این بنده خدا پول بیاورد. نیاورده بود چک آورده بود برای یک روز بعد از عاشورا. آن چک ها را گرفت و بعد ازش تشکر کرد گفت من چنین آدمی در تهران ندیده بودم. که اینقدر خونسرد باشد اینقدر مردمی باشد. این را به افسر پرونده گفت چنین آدمی خودکشی می کند؟ ما چی بگوییم.
به گزارش کلمه، برادر کرامت با تاکید بر اینکه وی در بازداشت دومش شکنجه شده تصریح می کند: مدارکش وجود دارد. تا حد فلج شدن از ناحیه کمر هم رفت. حتی دکترش هم گفت که دیگر بچه دار هم نمی شوی. خیلی بد و ناجور کتکش زده بودند. برادر من تازه بعد از ۴۵ روز توانست از زمین بلند شود. اینکه چه بلایی سر این بنده خدا آورده بودند را که آنجا نبودیم و نمی دانیم ولی می دانم برادر من خیلی اذیت شده بود.
کلمه با عنایت به لزوم دفاع از حق مظلوم و با توجه به اینکه رسانه های رسمی مدعی، حاضر نیستند حرف های این خانواده شهید را پوشش دهند، با برادر وی مصاحبه کرده تا اگر مسئولان امر واقعا قصد پیگیری عادلانه و قانونی داشتند، بتوانند در مسیر درست پیگیر این پرونده باشند و قضاوت در مورد عملکرد مسئولان را به عهده ی مردم می گذارد.
متن کامل گفت و گوی کلمه با برادر کرامت زارعیان و شرح آنچه در این سه سال بر این جوان ۲۷ ساله گذشته به شرح زیر است:
طی چند روز اخیر اخبار پراکنده ای از برادرتان منتشر شده. لطفا از برادرتان بگویید.
برادر من دانشجوی دانشگاه علمی کاربردی صدا و سیما سال آخر دانشگاه بود از سال ۸۸ وارد فضای سیاسی شده بود و چند بار هم بازداشت شده بود. بعد از آزادی می گفت که تحت نظر است و هر ماه برای بازجویی احضار می شود و باید بگوید کجا می رود و سوال و جواب های دیگر.
اگر برایتان امکان دارد با جزئیات واقعه ای که رخ را تشریح کنید.
چیزی که مشخص است این است که عصر عاشورا کشته شده اما اینکه کجا این بنده ی خدا را کشته اند نمی دانیم. تنها اینکه بعد از کشتن او را به منزل خودش برده و داخل حمام انداخته بودند. و ۴ روز بعد یعنی نهم آذر ما را خبر کردند، رفتیم بالای سر جنازه. جنازه اش را انداخته بودند در حمام و صحنه سازی هم کرده بودند که بگویند این بنده خدا خودکشی کرده. یعنی رگ دست سمت چپش را زده. که البته گزارش پزشکی قانونی می گوید که این بریدگی آنقدر سطحی بوده که حتی به رگش هم نرسیده. یعنی از این ناحیه که رگش را زده بودند هیچ گونه خونریزی که باعث خارج شدن خون از بدنش شود انجام نشده بود. دست راستش را هم گذاشته بودند زیر دوش آب داغ و آب داغ را هم باز کرده بودند به مدت ۹۶ ساعت. وقتی که پیدایش کردیم بدنش در بخار آب پخته بود و نمی شد هیچ اثری روی بدنش پیدا کنیم.
بعد از ۷-۸ ساعت یعنی ساعت ۸:۲۰ پزشکی قانونی آمد و تحویل گرفت. ما همانجا بالای سرش بودیم و انتقالش دادیم به پزشکی قانونی. اما قاضی کشیک اصلا سر صحنه نیامد هرچی با او تماس گرفته می شد که بیا می گفت نیم ساعت دیگر می آیم و آخر هم نیامد. تشخیص هویت آمد اما از پلیس آگاهی کارهایش را انجام ندادند.
یعنی چی؟
یعنی انگشت نگاری نکردند. نه از سر صحنه و نه از جاهای دیگر. هیچ. فقط عکسبرداری کردند. به نظر ما همه چیز برنامه ریزی شده بود.
برنامه ریزی برای چی؟
اینکه بگویند خودکشی کرده. ما جنازه را تحویل دادیم به پزشکی قانونی و رفتیم پاسگاه شکایت کردیم. برادر من خودکشی نکرده او را کشته اند و صبح که رفتیم پزشکی قانونی آنجا تایید کردند که برادر من به مرگ طبیعی نمرده، خودکشی هم نکرده است. رگ دستش هم که بریدگی دارد بعد از مرگش ایجاد شده و این بریدگی باعث مرگش نشده است. حتی محل مرگش را هم ننوشتند خانه. پزشکی قانونی گفت جای دیگری فوت کرده و سپس منتقل شده به اینجا. نامه ها و اسنادش هم وجود دارد و می توانید ببینید.
پیکر برادرتان را خودتان دفن کردید؟
بله جنازه را تحویل گرفتیم به هر زور و ضربی بود او را آوردیم جهرم و خاک کردیم. پرونده اش را هم گرفتیم.
ممکن است آدرس محل دفن برادرتان را بگویید؟
جهرم، قبرستان رضا، قطعه شهدا. چون ایشان برادر دو شهید هستند رو به روی برادرانش دفن کردیم. رو بروی قطعه شهدا.
از روند پیگیری های قانونی تان بگویید؟
یک هفته بعد از این ماجرا رفتیم تهران پرونده اش را فرستادند شعبه خودکشی. رفتیم آنجا با مدارکی که از پزشکی قانونی گرفته بودیم. پرونده را ارجاع دادند به شعبه ۱۰ آگاهی تهران شعبه ویژه قتل. آنجا فردی بود به نام سرگرد اختیاری که دنباله ی پرونده را گرفتند، ولی خیلی ما را دواندند. حدود ۳ هفته امروز و فردا کردند. بعد از ۳ هفته پرونده ی ما را فرستادند شعبه جنایی تهران بزرگ در سه راه آذری الان آنجا پرونده دست شخصی است به نام قاضی شهریاری. حالا ببینیم خدا چی می خواهد اما ما دنبال پرونده هستیم. تا الان قتل محرز است و برادر من به مرگ طبیعی با خود کشی فوت نکرده است.
دوباره به صحنه ی پیدا کردن برادرتان برگردیم. پیش از این هم گفته بودید که بی قانونی هایی رخ داده. لطفا جزییات آن را بگویید.
مساله کلا زمینه چینی شده و آماده سازی شده بود که قاضی کشیک نیاید پلیس تشخیص هویت بیاید کارهایش را انجام ندهد و یک عکسبرداری کردند و رفتند حتی از ۴ نفری که آمده بودند ۳ نفر نیامدند داخل گفتند داخل بو می آید. در حالی که وظیفه شان بود بیایند. یک نفر آمد داخل و عکس برداری کردند و رفت. ما که می دانیم وظیفه اینها این نیست. در شیراز یک معتاد افتاد در رودخانه و مرد. تا نیامدند انگشت نگاری نکردند و قاضی کشیک نیامد این جنازه ۵ ساعت آنجا بود و تکانش ندادند. چطور می شود یک دانشجویی در خانه اش در تهران فوت بکند هیچ کاری برایش انجام ندهند؟ غیر از اینکه دست خودشان در کار است غیر از این است که مشکل دارند؟ من خودم سر صحنه رفتم به من گفتند که این برادر شما در را قفل کرده و خودکشی کرده. گفتم در قفل نیست. گفتم در چفت بوده هر کس می خواسته کارش را انجام داده و در را بسته و رفته. در قفل نبوده که کسی از پشت ۳ قفله کند. کسی می تواند از داخل هم بیاید بیرون. گفت خب چفت بوده گفتم شما که تشخیص هویت هستید متوجه نیستید که قفل با چفت چه فرقی می کند؟ من چه بگویم؟ می گویم در باز بوده که روی این مساله که من بحث کردم یک هفته پرونده را معلق کردند و کل صحنه را هم دوبار پلیس تشخیص هویت با همان کارآگاه آگاهی در واقع همان سرگرد اختیاری به هم ریختند. رفتند کل صحنه را به هم زدند. من شاهد دارم. ۳ تا از پسر عمه هایم و جناقم و پسر عموی پدرم سر صحنه بودند کل صحنه را دیدند. در چفت بوده کل صحنه را به هم ریختند حتی قفل را کوبیده بودند گذاشته بودند سر جایش. آدم چه بگوید که دست مان به جایی بند نیست.
گفتید برادرتان تحت نظر بوده و از کجا خبر داشتید و چه نشانه هایی داشتید؟
برادر من با پدر و مادرم که در تماس بود می گفت که یکی دو ماه یک بار یا پلیس فتا احضارش می کرد و یا می رفتند خانه اش و ازش بازجویی می کردند. چند بار هم بازداشت شده و ۲-۳ تا پرونده در اوین دارد.
از بازداشت های برادرتان بگویید؟ چه زمان هایی زندان بودند و چطور آزاد شدند؟
برادر من جزء اولین بازداشتی های سال ۸۸ است و پدر من با سند آزادش کرد. آن هم به خاطر آشنایی که داشتیم و چون خانواده شهید بودیم کارش را زود انجام دادند و مرخصش کردند. ما ۱۴ تا شهید در خانواده مان داریم. اما دوباره سال ۸۹ بازداشت شد. این سری بیشتر در اوین ماند. بعد از آن هم تحت نظر بود و آزارش می دادند.
یعنی چه می کردند که آزارش می داد؟
شهریور امسال که سال ۹۱ بود به او گفتند تهران را باید ترک کنی و نباید تهران باشی. برادر من گفته بود من ترم آخر هستم. و تا بهمن بیشتر تهران نیستم. مدرکم را بگیرم از تهران می روم. ولی خب عمرش به دنیا نبود و کشتندش. حالا به هر طریقی بود برادر من نتوانست به آن آرزوهایی که داشت برسد. ولی ما دنبالش هستیم که خونش پایمال نشود.
غیر از دوران بازداشت راجع به چه مسایلی بازجویی می شدند؟
آنها را می توانید از خواهرم بپرسید چون هم سن و سال خواهرم بود بیشتر با خواهرم در تماس بود. من در جریان جزئیات نبودم. اما به طور کلی چیزهای سیاسی که گفتنش زیاد جالب هم نیست. این که فلان کار را گردن بگیر که تو انجام دادی. مثلا به او گفته بودند که بگو با اینها که دانشمندان هسته ای را کشتند همکاری داشتی. یا از خارج پول می گیری. تهمت هایی از این دست.
اتهام برادر شما در بازداشت های رسمی چه بوده است؟
سری اول که بازداشت شده بود به خاطر همین شلوغی ها و در خیابان و تظاهرات گرفته بودند. سری دوم که گرفتند به عنوان وبلاگ نویسی و سایتی که داشت.
در اخبار آمده که برادر شما مدتی خارج از کشور بوده اند. در این باره توضیح می دهید؟
بله برادرم یک مدت خارج شد از کشور. در باره ی آن هم گفته بودند که چرا بی اجازه رفتی. موقع برگشت گرفتندش در فرودگاه و همانجا بردندش اوین. حتی پاسپورت و کارت ملی و شناسنامه و کارت پایان خدمتش را گرفتند. که پاسپورتش را اصلا برنگرداندند. پاسپورت و شناسنامه اش را همانجا در فرودگاه پاره کرده و گفته بودند که شما دیگر هویت ملی نداری. البته پدرم بعدتر برایش شناسنامه گرفت و پاسپورتش را هم دیگر پس ندادند.
چه زمانی بود؟
سال ۸۹
دلیل خروج شان از کشور چه بود؟
بعد از سال ۸۸ دیگر نگذاشتند ادامه تحصیل دهد. مرتب امروز و فردا کردند که برو ۱ ماه دیگر بیا. ۲ ماه دیگر بیا. چون سیاسی شده بود پرونده هم داشت در اوین از ادامه تحصیلش جلوگیری کردند. او هم چون از کشور نمی توانست خارج شود. به وسیله همین مرزبانی از ایران رفت ازبکستان و از ازبکستان رفت ترکیه، از ترکیه رفت هند و از هند رفت سنگاپور. آنجا در یکی از دانشگاه های سنگاپور ثبت نام کرد و آنجا کارت دانشگاه و اقامت و ثبت نام و همه چیز را گرفت و از همین مسیر برگشت. ایندفعه که با هواپیما و از فرودگاه رفت همان سنگاپور. چند ماه سنگاپور بود دوباره از دانشگاه اینجا، از حراست دانشگاه رفتند دنبالش که شما نمی توانی آنجا ادامه تحصیل بدهی. آنجا هم بهش گفته بودند تنها راهی که می توانی بمانی این است که پناهنده شوی. یعنی بروی سفارت آمریکا پناهندگی سیاسی بگیری و ایران هم نمی توانی برگردی. کرامت هم به خاطر عرق ملی که داشت و خانواده اش را خیلی دوست داشت با پدرم مشورت کرد و وقتی پدرم گذاشت به اختیار خودش، او برگشت و در فرودگاه گرفتندش و۲۰ روزی هم بازداشت بود و حسابی ازش پذیرایی کردند.
منظورتان این است که شکنجه اش کردند؟
بله، مدارکش وجود دارد. تا حد فلج شدن از ناحیه کمر هم رفت که همان زمان پدر من سوزن می گرفتند و مستقیم می زدند تو کمرش که حتی دکترش هم گفت که دیگر بچه دار هم نمی شوی. خیلی بد و ناجور کتکش زده بودند. برادر من تازه بعد از ۴۵ روز توانست از زمین بلند شود.
یعنی شما این ادعایی که در خبرها آمده بود که ایشان در بازداشت هایشان شکنجه شدند را تایید می کنید؟
والا من در همین حد می دانم که سری دوم که بازداشت شده بود از ناحیه کمر خیلی ضربه دیده بود. با دکترش می توانید در تماس باشید. پدرم سری اول که سوزن گرفته بود، جفت سوزن را می گرفتند ۵۰۰ هزار تومان و می زدند به کمر برادرم. هر هفته باید یک سوزن می زد. بعد از مدتی نامه گرفتیم از هلال احمر جفت سوزن ها را می گرفتیم ۱۷۱ هزار تومان. برادر من مدت ۲ ماه سوزن می زد. و دکتر گفته بود اگر پیدا نکنید ممکن است کرامت فلج شود. اینکه چه بلایی سر این بنده خدا آورده بودند را که آنجا نبودیم و نمی دانیم ولی می دانم برادر من خیلی اذیت شده بود. خدا بیامرزدش.
آخرین بار چه کسی و چه زمانی با برادرتان صحبت کرد؟
ساعت ۱:۳۰ ظهر عاشورا با مادرم تماس می گیرد. یک خانه جدید گرفته بود در تهران. به مادرم می گوید که من نقل مکان کردم. کل پول رهن خانه را هم دادم فقط ۳۵۰ هزار تومان می خواهم برای بنگاه دار به عنوان حق بنگاه. مادرم می گوید برایت می فرستم خودت پول داری؟ که گفت بله من خودم دارم. که من پرینت حسابش را هم که گرفتم همان روز دویست و خورده ای هزار تومان در حسابش بود. صبح فردایش مادرم ۵۰۰ هزار تومان می ریزد به حسابش ولی بعد از ظهر عاشورا ساعت ۵ به بعد خواهرم هر چه تماس می گیرد گوشیش را بر نمی دارد. می گوید گوشی روشن بود اما جواب نمی داد. صبح فردایش یعنی صبح ۶ ام یک روز بعد از عاشورا خواهرم هرچه تماس می گیرد دیگر گوشی خاموش بوده که بگوید من پول ریختم به حسابت و برو برداشت کن. از همان ۶ ام هم ایشان جنازه اش هم آنجا افتاده بوده تا ۹ ام. هر بلایی سر برادر من آمده عصر عاشورا آمده. بین ساعت ۱.۳۰ تا شب. گوشیش هم پیدا نشد. ۲ تا گوشی داشت که پیدا نشد. حتی دستور پیگیری برای پیدا کردن گوشی هایش را هم داده اند.
در حق ما خیلی ظلم شد. در حق برادر من در تهران به این بزرگی که پایتخت کشور است هیچ گونه اقدامی برای جنازه برادر من انجام نشد. یعنی حتی حملش را هم ما خودمان انجام دادیم. من که شیراز بودم ۱۲۰۰ کیلومتر فاصله دارد با تهران. ساعت ۳ به من خبر دادند من ساعت ۶ بالای سر جنازه بودم. ولی قاضی کشیک زحمت نکشید که از آنجا که سه راه آذری است بیاید بالای سر برادر من. هی گفت نیم ساعت ۱ ساعت بعد. تا ۸:۲۰ هم ایستادیم نیامدند ایشان بعد هم گفتند پرونده را بیاورید اینجا من امضا کنم. همان صورت جلسه ای که پلیس تشحیص هویت نوشت ما با خود تشخیص هویت هم آنجا خیلی بحث کردیم که شما چرا انگشت نگاری نمی کنید و … گفتند نه و کاری نکردند…
مرا می بخشید که دوباره سوال می کنم. علیرغم همه ی این حرف ها شما مطمئن هستید که خودکشی نبوده و قتلی رخ داده؟
بله کاملا. الان مساله خودکشی کاملا حل شده ما الان مدرک داریم که خودکشی نبوده به خاطر همین مساله ۲۱ روز پرونده ما را نفرستادند دادسرای جنایی.۲۱ روز پرونده ما در آگاهی می گشت. شوخی نیست که یک پرونده بخواهد در اداره آگاهی ۲۱ روز بچرخد. پرونده قتل باید برود پیش قاضی. حتی شماره پرونده دادگاه را به ما ندادند. کسی باور می کند؟! یعنی من یک هفته پدر و مادرم را بردم آنجا. ۲ سری رفتم. یک بار ۱ هفته آنجا ماندم از شنبه تا ۵ شنبه. چهارشنبه ظهر ساعت ۱۱ پرونده را آوردند باز هم شماره پرونده را به ما ندادند. قاضی گفت این پرونده ناقص است. فقط هم می خواستند صحنه را تغییر دهند چون ما روی کل صحنه و جریاناتی که اتفاق افتاده بود اعتراض داشتیم. کلا برایشان تشریح کردم همه را. افسر پرونده که تمام چیزهایی که من گفته بودم را گذاشته بود تشخیص هویت، تشخیص هویت هم دو بار رفته بودند محل و کل صحنه را تغییر داده بودند. ولی الحمد الله و خدا را شکر کسی که برادر من را دیده همان پزشکی قانونی بوده که ستار بهشتی هم زیر دستش بوده. گفت برادر شما خودکشی نکرده. او گفت درباره ی مرگش و تاریخش نوشته ام نا معلوم. باز هم اگر چیزی شد من می نویسم این به مرگ طبیعی نمرده است.
اصلا ایشان به لحاظ روحی شرایطی داشت که ممکن باشد بخواهد خودکشی کند؟
کرامت از همه نظر سالم و ورزشکار بود. هیچ گونه مشکل مالی نداشت. او ۴ روز بود که خانه ی جدید گرفته بود. اگر بیایید نگاه کنید جاکفشی و کمد و وسایل خانه خریده بود. روز قبلش از سوپری محل ۱۴ هزار تومان وسایل مثل تخم مرغ و …. گرفته بود. خود بنگاه داری که آنجا بود زمانی که این اتفاق افتاد آمد آنجا به افسر پرونده گفت آقا خودکشی نمیکند کسی که این همه انگیزه و امید داشت برای ساختن خانه اش.
افسر پرسید برای چی؟ گفت آقا روز ۵ شنبه سوم، یعنی دو روز قبلش آمده بود در بنگاه من از ساعت ۱۰ صبح تا ۱ بعد از ظهر. اثاث خانه در ماشین نیسان بوده. برادر من هی می رفته و می آمده. من به او گفتم بیا تو مغازه بنشین گفته مزاحم کسب و کار شما نمی شوم. گفته شماره صاحب خانه قبلیت را بده من زنگ بزنم برخوردی کنم که پول شما را بدهد. گفت نه بنده خدا کار برایش پیش آمده. ایستاده تا ساعت ۱۲. میگوید من ۱۲ رفتم گفتم که من می روم نهار بخورم گفتم آقای زارعیان شما داخل بنگاه بشینید سرد است هوا. من ناراحتم اینجوری. برادرم نرفته. می گفت من رفتم نهار خوردم برگشتم ساعت۱ صاحب خانه قدیمش آمد. قرار بود ۱۶ میلیون برای این بنده خدا پول بیاورد. نیاورده بود چک آورده بود برای یک روز بعد از عاشورا. آن چک ها را گرفت و بعد ازش تشکر کرد گفت من چنین آدمی در تهران ندیده بودم. که اینقدر خونسرد باشد اینقدر مردمی باشد. این را به افسر پرونده گفت چنین آدمی خودکشی می کند؟ ما چی بگوییم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر