۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه
خودسری های بی پایان قاضی صلواتی در آزار زندانیان.
خودسری های بی پایان قاضی صلواتی در آزار زندانیان سیاسی/ پیشنهادهای شرم آور به خانواده متهمان غیر سیاسی
قاضی صلواتی، قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، در مدت اخیر در پرونده های تحت قضاوت خود دست به هر گونه اقدام خودسرانه وغیرقانونی می زند وهیچ برخورد قانونی و یا محدودیتی برای وی صورت نمی گیرد.
به گزارش کلمه، قاضی صلواتی که در پرونده های فعالان مدنی و سیاسی در چند سال اخیر به صورت خارج از روال قانونی و عرف قضایی احکام سنگینی را برای متهمین صادر کرده است، در مدت اخیر در پرونده ها و تصمیمات خود اقدامات خودسرانه و تصمیمات خارج از روال و نظارت اتخاذ می کند.
بر اساس این گزارش وی در چندین مورد به مسوولین بهداری زندان اوین دستور داده که برخی زندانیان سیاسی را که به دلیل بیماری حاد در بیمارستان بستری بوده اند را به زندان برگردانند. وی عاملان قضایی و امنیتی را تهدید کرده اگر در این مورداقدام نکنند آنها را بازداشت خواهد کرد.
لازم به ذکر است که طبق قوانین جاری تشخیص بیماری زندانیان و ضرورت یا عدم ضرورت بستری شدن آنها با پزشکی قانونی است و قاضی حق دخالت در این موارد را ندارد.
علاوه بر این، در چند مورد از جمله در مورد تعدادی از زندانیان سیاسی، از جمله حمیدرضا مرادی از درویش های زندانی و مصطفی دانشجو وکیل دراویش دربند که در بیمارستان میلاد بستری بوده اند و نماینده پزشکی قانونی نظر بر بستری بودن آنها داشته است، صلواتی قبل از اتمام دوره درمان آنها، به صورت خودسرانه، دستور بازگرداندن آنها به زندان داده که پس از مخالفت پزشک معالج با ترخیص آنها، وی رئیس بیمارستان را تهدید به بازداشت کرده و وی ناچار به ترخیص بیماران شده است.
در رابطه با دراویش زندانی که بیش از یکسال در بند ۳۵۰ زندان اوین نگه داری شده اند، صلواتی حدود دوماه قبل بدون هیچ مجوز قانونی دستور انتقال آنها به بند ۲۰۹ که تحت مدیریت وزارت اطلاعات است را داد. در این مدت آنها تحت شکنجه های جسمی و روحی بوده و از ملاقات و تماس تلفنی آن ها با خانواده نیز ممانعت شده است. گفته می شود اعمال فشار به آنها به دستور شخص صلواتی انجام شده است.
در یکی دیگر از موارد مشابه، در رابطه با زندانیان غیر سیاسی که معمولا کمتر امکان اعتراض و انعکاس رسانه ای ظلم های رفته بر خود را دارند، صلواتی شخصا همسران جوان این زندانیان را به صورت غیرقانونی احضار و آنها را ترغیب به طلاق از شخص زندانی کرده است. در بعضی موارد وی مطالب فساد آلودی را نیز با آنها مطرح کرده است.
پیش از این ابوالفضل قدیانی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در یکی از نامه های خود به رییس قوه قضاییه به فسادهای مختلف صلواتی و معروف بودن وی به فساد در میان قضات اشاره کرده بود. این قاضی دادگاه انقلاب به دلیل تخلفاتش پرونده های متعددی در دادگاه انتظامی قضات دارد که از رسیدگی به آنها جلوگیری شده است.
ابوالقاسم صلواتی معروف به قاضی صلواتی قاضی و رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی و دادرس علیالبدل دادگاههای عمومی تهران است. وی در سالهای اخیر قاضی دادگاههای حساسی بوده است. از مهمترین پرونده های واگذار شده به وی می توان به پرونده فائزه هاشمی، پرونده محمدتوسلی (محکوم شده به ۱۱ سال زندان)، پرونده ابراهیم یزدی(به اتهام شرکت در نماز جماعت) و… اشاره کرد. ریاست دادگاه های نمایشی در سال ۸۸ که اعترافات تعدادی از زندانیان سیاسی نیز در آن اجرا شد نیز بر عهده ی وی بوده است.
قاضی صلواتی، قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، در مدت اخیر در پرونده های تحت قضاوت خود دست به هر گونه اقدام خودسرانه وغیرقانونی می زند وهیچ برخورد قانونی و یا محدودیتی برای وی صورت نمی گیرد.
به گزارش کلمه، قاضی صلواتی که در پرونده های فعالان مدنی و سیاسی در چند سال اخیر به صورت خارج از روال قانونی و عرف قضایی احکام سنگینی را برای متهمین صادر کرده است، در مدت اخیر در پرونده ها و تصمیمات خود اقدامات خودسرانه و تصمیمات خارج از روال و نظارت اتخاذ می کند.
بر اساس این گزارش وی در چندین مورد به مسوولین بهداری زندان اوین دستور داده که برخی زندانیان سیاسی را که به دلیل بیماری حاد در بیمارستان بستری بوده اند را به زندان برگردانند. وی عاملان قضایی و امنیتی را تهدید کرده اگر در این مورداقدام نکنند آنها را بازداشت خواهد کرد.
لازم به ذکر است که طبق قوانین جاری تشخیص بیماری زندانیان و ضرورت یا عدم ضرورت بستری شدن آنها با پزشکی قانونی است و قاضی حق دخالت در این موارد را ندارد.
علاوه بر این، در چند مورد از جمله در مورد تعدادی از زندانیان سیاسی، از جمله حمیدرضا مرادی از درویش های زندانی و مصطفی دانشجو وکیل دراویش دربند که در بیمارستان میلاد بستری بوده اند و نماینده پزشکی قانونی نظر بر بستری بودن آنها داشته است، صلواتی قبل از اتمام دوره درمان آنها، به صورت خودسرانه، دستور بازگرداندن آنها به زندان داده که پس از مخالفت پزشک معالج با ترخیص آنها، وی رئیس بیمارستان را تهدید به بازداشت کرده و وی ناچار به ترخیص بیماران شده است.
در رابطه با دراویش زندانی که بیش از یکسال در بند ۳۵۰ زندان اوین نگه داری شده اند، صلواتی حدود دوماه قبل بدون هیچ مجوز قانونی دستور انتقال آنها به بند ۲۰۹ که تحت مدیریت وزارت اطلاعات است را داد. در این مدت آنها تحت شکنجه های جسمی و روحی بوده و از ملاقات و تماس تلفنی آن ها با خانواده نیز ممانعت شده است. گفته می شود اعمال فشار به آنها به دستور شخص صلواتی انجام شده است.
در یکی دیگر از موارد مشابه، در رابطه با زندانیان غیر سیاسی که معمولا کمتر امکان اعتراض و انعکاس رسانه ای ظلم های رفته بر خود را دارند، صلواتی شخصا همسران جوان این زندانیان را به صورت غیرقانونی احضار و آنها را ترغیب به طلاق از شخص زندانی کرده است. در بعضی موارد وی مطالب فساد آلودی را نیز با آنها مطرح کرده است.
پیش از این ابوالفضل قدیانی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در یکی از نامه های خود به رییس قوه قضاییه به فسادهای مختلف صلواتی و معروف بودن وی به فساد در میان قضات اشاره کرده بود. این قاضی دادگاه انقلاب به دلیل تخلفاتش پرونده های متعددی در دادگاه انتظامی قضات دارد که از رسیدگی به آنها جلوگیری شده است.
ابوالقاسم صلواتی معروف به قاضی صلواتی قاضی و رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی و دادرس علیالبدل دادگاههای عمومی تهران است. وی در سالهای اخیر قاضی دادگاههای حساسی بوده است. از مهمترین پرونده های واگذار شده به وی می توان به پرونده فائزه هاشمی، پرونده محمدتوسلی (محکوم شده به ۱۱ سال زندان)، پرونده ابراهیم یزدی(به اتهام شرکت در نماز جماعت) و… اشاره کرد. ریاست دادگاه های نمایشی در سال ۸۸ که اعترافات تعدادی از زندانیان سیاسی نیز در آن اجرا شد نیز بر عهده ی وی بوده است.
به یاد شهید بهنود رمضانی
این تصویر بهنود رمضانی جوان ۱۸ ساله دانشجوی مهندسی مکانیک است که در مراسم چهار شنبه سوری سال ۱۳۹۰ در میدان ۲۲ نارمک توسط بسیجیهای مزدور با ضربات باتوم کشته شد! رژیم آخوندی تلاش در نابودی فرهنگ ایرانی دارد که حتی از اجرای مراسم و جشنهای ملی ما ایرانیان جلوگیری میکند! روحش شاد! به امید آزادی ایران زمین!
به یاد شهید بهنود رمضانی
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم همان يك لحظه اول .. كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بيوجدان، جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدیگر، ويرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، كه در همسايه صدها گرسنه
چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پيمانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، كه ميديدم يكي عريان و لرزان
ديگري پوشيده از صد جامه رنگين، زمين و آسمان را
واژگون مستانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده
پاره پاره در كف زاهد نمايان سجده صد نامه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، براي خاطر تنها يكي
مجنون صحراگرد بيسامان هزاران ليلي نازآفرين را كو به كو
آواره و ديوانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، به عرش كبريايي با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ناز بر يك ناروا گرديده، خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را وارونه بيصبرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، كه ميديدم مشوش عارف و عامي
ز برق فتنه اين علم عالمسوز مردمكش، به جز انديشه عشق و وفا
معدوم هر فكري در اين دنياي پرافسانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
چرا من جاي او باشم؟!
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم، يك نفس كي عادلانه سازشي با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم همان يك لحظه اول .. كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بيوجدان، جهان را با همه زيبايي و زشتي، به روي يكدیگر، ويرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، كه در همسايه صدها گرسنه
چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پيمانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، كه ميديدم يكي عريان و لرزان
ديگري پوشيده از صد جامه رنگين، زمين و آسمان را
واژگون مستانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، نه طاعت ميپذيرفتم
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده
پاره پاره در كف زاهد نمايان سجده صد نامه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، براي خاطر تنها يكي
مجنون صحراگرد بيسامان هزاران ليلي نازآفرين را كو به كو
آواره و ديوانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، به عرش كبريايي با همه صبر خدايي
تا كه ميديدم عزيز نابجايي ناز بر يك ناروا گرديده، خواري ميفروشد
گردش اين چرخ را وارونه بيصبرانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم، كه ميديدم مشوش عارف و عامي
ز برق فتنه اين علم عالمسوز مردمكش، به جز انديشه عشق و وفا
معدوم هر فكري در اين دنياي پرافسانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
چرا من جاي او باشم؟!
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من به جاي او چو بودم، يك نفس كي عادلانه سازشي با جاهل و فرزانه ميكردم
عجب صبري خدا دارد
بازجويی در بازداشتگاههای پليس ايران ممنوع شد
خبرگزاری هرانا - قوه قضائيه ايران با صدور بخشنامهای، بازجويی از متهمان را در
بازداشتگاههای نيروی انتظامی اين کشور ممنوع اعلام کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، آيتالله صادق لاريجانی،
رئيس قوه قضائيه ايران روز سهشنبه هشتم اسفند اين بخشنامه را برای اجرا ابلاغ
کرد.
در اين بخشنامه آمده است: "نيروی انتظامی بايد
ترتيبی اتخاذ کند که بازجويی از متهمين در محل جداگانه از بازداشتگاه انتظامی انجام
گيرد، انجام تحقيقات و بازجويی در محل نگهداری متهمان ممنوع است."
بازداشتگاه انتظامی، بازداشتگاهی است که توسط نيروی
انتظامی در اماکن تحت اختيار اين نهاد انتظامی ايجاد شده است.
بر اساس این بخشنامه پذيرش متهمان در
بازداشتگاههای نيروی انتظامی بايد با حکم قضايی و برای مدتی محدود باشد. در اين
بخشنامه آمده که اين بازداشتگاهها برای جلوگيری از تخلفات ماًموران بايد به
دوربينهای مداربسته مجهز باشند.
۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه
مشکلات تامین دارو به بحرانی ترین مرحله رسیده است.
مشکلات تامین دارو به بحرانی ترین مرحله رسیده است.
با این وجود از تامین ارز دولتی خبری نیست. قیمت داروی سرطان برای بیماری که باید ۴ بار در ماه تزریق کند، ماهانه ۱۶ میلیون تومان هزینه دارد. قیمت برخی داروهای ام اس هم به هر دارو ۱۱میلیون تومان رسیده است. به گزارش کلمه، این افزایش قیمت دارو در شرایطی است که مسوولان دولتی در تلاش برای مرتبط خواندن بحران دارو با تحریم ها هستند، با این حال رییس انجمن اقتصاد دارو ایران می گوید: از نظر دارو واقعاً تحریم نیستیم و شرکتهای بزرگ دارویی دنیا تمایلی برای نفروختن دارو به ایران ندارند و حاضرند همکاری کنند به شرط اینکه پول داروهایشان را به موقع دریافت کنند. مهدی محمدزاده با انتقاد از دولت در تخصیص ارز مورد نیاز دارو افزوده است: پرداخت سالانه ۲٫۷ میلیارد دلار ارز دارویی برای دولت رقمی نیست و دولت باید این اعتبار را برای بیماران کنار بگذارد و به موقع تخصیص دهند زیرا حتی اگر یک ماه دارو کمبود داشته باشد اگر ماه بعد ۱۰ برابر هم ارز دارو بدهند جبران نمیشود زیرا تعدادی از بیماران در همان یک ماه میمیرند. این تازه ترین انتقاد به دولت و در راس آن محمود احمدی نژاد است که منکر مشکلات ارزی در تامین داروی کشور شده و زیربار بحرانی که حوزه بهداشت و درمان کشور را گرفته نمی روند
تبعید دو زندانی سیاسی از بند ۳۵۰ زندان اوین
خبرگزاری هرانا - محمدرضا حسینی و اصغر محمودیان دو زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین به
ترتیب به زندان بندرعباس و سمنان تبعید شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه
فعالان حقوق بشر در ایران، اصغر محمودیان، زندانی سیاسی ۶۰ ساله و از بازداشت
شدگان اعتراضات دیماه ۸۸ طی هفته جاری از بند ۳۵۰ زندان اوین به زندان سمنان تبعید
شد.
وی که به همراه همسرش "کفایت ملک محمدی" بازداشت
شده بود از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به تحمل ۶ سال حبس
تعزیری و تبعید به زندان شهر سمنان محکوم شد.
همسر وی نیز که بیش از ۶۰ سال سن دارد، حدود ۳ سال
است که بدون مرخصی در بند زنان زندان اوین نگهداری میشود و پیشتر در همان شعبه
دادگاه انقلاب به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
گفتنی است، اصغر محمودیان به دلیل کهولت سن در
وضعیت جسمی خطرناکی بسر میبرد و اکنون در زندان سمنان با زندانیان عادی و خطرناک
همبند شده است.
محمدرضا (میثم) حسینی جوان ۲۲ ساله، دیگر زندانی
تبعیدی از بند ۳۵۰ که اول اسفند ماه سال جاری به زندان بندر عباس در میان زندانیان
عادی و خطرناک منتقل شد، تنها ۶ ماه از محکومیتش باقی مانده است.
وی که در هنگام بازداشت دوران خدمت سربازی اجباری
خود را سپری میکرد در دادگاه انقلاب به تحمل ۲ سال زندان که ۶ ماه آن تبعید در
زندان بندرعباس میباشد محکوم گردید.
یکی از بستگان وی که نخواست نامش فاش شود به
گزارشگر هرانا گفت: "با تبعید وی به زندان بندرعباس و بدلیل دوری راه ما دیگر
نمیتوانیم به ملاقاتش برویم."
موضوع تبعید زندانیان به شهرستانها و نگهداری آنان
دربندهای عادی با زندانیان خطرناک، یکی از روشهای اعمال فشار روحی بر زندانیان
سیاسی و خانوادههای آنان شده است و علی رغم اعتراضات خانوادهها به سیستم قضایی،
هیچگونه ترتیب اثری داده نمیشود.
گفتنی است، ارژنگ داودی نیز اوایل تیر ماه سال جاری
از بند ۱۲ زندان رجایی شهر کرج به انفرادیهای بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل و پس از ۱۲۷
روز انفرادی در این بند به زندان بندر عباس تبعید شده است. وی از تاریخ ۱۸ بهمن ماه
سال جاری در انفرادی بسر میبرد.
محکومیت حسن بهزادیاننژاد، به جریمه نقدی و شلاق
خبرگزاری هرانا - حسن بهزادیاننژاد، برادرزاده قربان بهزادیاننژاد رئیس ستاد
انتخاباتی میرحسین موسوی به جریمه بدل از حبس و شلاق محکوم شد.
بنا به گزارش تارنمای ندای سبز آزادی، وی به جرم
اقدام علیه امنیت داخلی کشور، ۱۰ ملیون ریال جریمه بدل از حبس و به جرم تبلیغ علیه
نظام، ۱۰ ملیون ریال جریمه بدل از حبس و به جرم اهانت به بنیانگذار انقلاب و رهبری،
۱۰ ملیون ریال جریمه بدل از حبس و به جرم تشویش اذهان عمومی به ۱۰ ضربه شلاق محکوم
شده است.
حسن بهزادیاننژاد یک بار در ۲۷ خرداد سال ۸۸
بازداشت شد و مدت دو هفته را در بند ۲ الف سپاه گذراند. وی مجددا در ۲۵ بهمن سال ۸۹
در مشهد بازداشت شد و مدت ۱۷ روز را در بازداشت سپری کرد.
علی بهزادیاننژاد دیگر برادرزاده قربان
بهزادیاننژاد نیز به ۶ سال زندان محکوم شده بود که این حکم در مراحل بعد کاهش
پیداکرد و وی پس از ۲ سال زندان آزاد شد.
صدور حکم انضباطی برای دانشجویان دانشگاه خیام مشهد
خبرگزاری هرانا -
کمیته انضباطی دانشگاه خیام مشهد، ۴ نفر از دانشجویان این دانشگاه را توبیخ
کرد.
بنا به گزارش تارنمای دانشجونیوز، ۴ نفر از
دانشجویان دانشگاه خیام مشهد به دلیل انتشار نشریهٔ دگر پذیری انجمن اسلامی
دانشجویان این دانشگاه در خرداد ماه ۹۰، از سوی کمیتهٔ انضباطی دانشگاه به یک ترم
محرومیت از تحصیل، توبیخ و درج در پرونده محکوم شدند.
این دانشجویان در تیر ماه سال ۹۰ از حکم خود مطلع
شدند.
در میان این دانشجویان سید محمد صادق تابعی، عضو
شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان خیام مشهد و سردبیر نشریهٔ دگر پذیری این انجمن
در ۱۶ بهمن ۸۸ به علت حضور در سه راه راهنمایی مشهد دستگیر و بازداشت و پس از یک
هفته بازداشت با قرار وثیقهٔ ۱۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شده بود.
اسامی دانشجویان:
شهاب الدین شیرزادی
مهدی صالحی نکو
غزاله پورفراهانی
سید محمد صادق تابعی
اخراج از دانشگاه و توبیخ کتبی
در روزهای اخیر و در پی افزایش فشارهای دستگاههای
امنیتی بر فعالان دانشجویی، پیام شکیبا دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی واحد
علوم و تحقیقات تهران نیز از ادامه تحصیل محروم شد.
وی در پی ارسال نامهای از سوی مرکز آزمون دانشگاه
آزاد از ادامه تحصیل درمقطع کارشناسی ارشد محروم شده و از حضور وی در امتحانات
پایان ترم جلوگیری به عمل آمد.
همچنین چندی پیش کمیته انضباطی دانشگاه شهرکرد، دو
دانشجوی این دانشگاه را به اتهام» توهین به شعائر و مقدسات اسلامی یا ملی» توبیخ
کرد.
دادگاه کهریزک غیر علنی برگزار میشود
خبرگزاری هرانا - سرانجام پس از گشت سه سال و نیم از علنی شدن جنایات کهریزک، امروز
مشخص شدد که دادگاه متهمان پرونده کهریزک به صورت غیرعلنی برگزار میشود.
تصمیمی که از گذشته نیز قابل پیش بینی بود تا از هم
اکنون نتایج این دادگاه مورد ابهام و سوال جامعهای باشد که احساس و وجدان عمومی آن
جریحه دار اخبار فجیع کهریزک شد.
به گزارش ایلنا قضات دادگاه کیفری تصمیم گرفتند تا
جلسه رسیدگی به پرونده متهمان کهریزک به صورت غیرعلنی برگزار شود.
این پرونده به ریاست قاضی مدیر خراسانی و با حضور ۴
قاضی مستشار در مجتمع امام خمینی دادگستری با حضور متهمان پرونده رسیدگی خواهد
شد.
در این جلسه قاضی رضا نجفی به عنوان نماینده
دادستان از کیفرخواست دفاع میکند.
سعید مرتضوی که امروز با هیات همراهش حضور یافته
بود به دلیل مخالفت حراست دادگاه کیفری، هیات همراهش اجازه ورود به دادگاه را
نیافتند و در نهایت سعید مرتضوی، ۵ قاضی دادگاه به همراه اولیای دم و وکلای دو
طرف پرونده وارد شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران شدند تا جلسه محاکمه بدون حضور
اصحاب رسانه آغاز شود.
در این دادگاه "صالح نیکبخت" وکالت خانواده شهید
امیر جوادیفر را بر عهده دارد.
هفته گذشته سرپرست دادگاههای کیفری استان تهران
آخرین وضعیت پرونده قضات تعلیق شده ماجرای کهریزک را تشریح کرد و گفت: اصل بر علنی
بودن دادگاه است.
قاضی افتخاری گفته بود: جلسه محاکمه قضات تعلیق شده
هشتم اسفند امسال در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران و به ریاست قاضی سیامک
مدیرخراسانی برگزار میشود.
وی افزوده بود: این پرونده سه متهم دارد که پس از
صدور کیفرخواست برای آنها از سوی دادسرا، پروندهشان برای رسیدگی و صدور حکم به
دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. چهار مستشار دادگاه نیز مشخص شده و آنها به
طور کامل پرونده را مطالعه کردهاند.
سعید مرتضوی، علی اکبر حیدری فر و حسن حداد دهنوی
از قضاتی هستند که در جریان رسیدگی به پرونده کهریزک از کار برکنار شدند.
سرپرست دادگاههای کیفری استان تهران درباره علنی
بودن جلسه دادگاه نیز گفت: اصل بر علنی بودن دادگاه است اما در این خصوص رئیس
دادگاه و چهار قاضی مستشار تصمیم میگیرند.
۱۳۹۱ اسفند ۸, سهشنبه
افزیش نگرانی در پی قطع امید پزشک زندان از وضعیت محمد رضا پورشجری
خبرگزاری هرانا – محمد رضا پورشجری زندانی سیاسی محبوس در زندان ندامتگاه کرج در پی
عدم درمان بموقع نیاز به عمل جراحی دارد اما کماکان پرونده عدم تحمل کیفر این
زندانی از سوی دادستان پذیرفته نشده است.
میترا پورشجری فرزند این زندانی سیاسی در گفتگو با
گزارشگر هرانا اعلام داشت: " روز گذشته پدرم را برای انجام آزمایشات پزشکی به
بهداری زندان منتقل کردند و با تزریق آمپولی برای بازگردن رگ های قلب وی اعلام
داشتند در صورتی که پدرم به بیمارستان مجهز جهت انجام عمل جراحی منتقل نشود، امیدی
برای بازیافتن سلامتی وی وجود ندارد و هر لحظه خطر سکته قلبی برای وی وجود دارد."
وی در ادامه افزود: "ماه گذشته دکتر های ندامتگاه
(امجدی، نژاد بهرام) نامه عدم تحمل کیفری پدرم را امضاء کرده بودند. و خواستار
آزادی ایشان از زندان شدند. که البته در نهایت با مخالفت "قاضی ناظر زندان" و
"دادستان" مواجه شد."
وی در خصوص وضعیت پزشکی وی اعلام داشت: " دو رگ
اصلی منتهی به قلب ایشان کاملا مسدود شده است و وضعیت سایر رگ ها بر اساس آخرین
آزمایشات خوب نیست."
و در ادامه اعلام کرد: " پدرم برای آخرین بار با من
صحبت کرد و تلاش های صورت گرفته برای دریافت عدم تحمل کیفر را با توجه به بروکراسی
ها و کارشکنی های موجود بی نتیجه دانست."
بر اساس گزارش کمیسیون پزشکی زندان ندامتگاه محمد
رضا پورشجری با توجه به پیشرفت بیماری قلبی اش در پی عدم درمان بموقع علی رغم تلاش
های صورت گرفته، قادر به تحمل کیفر نیست و می بایست هر چه سریعتر به بیمارستان و
مرخصی استعلاجی اعزام شود. امری که تاکنون دادستانی با آن مخالفت کرده است و موجب
تشدید نگرانی از وضعیت این زندانی شده است.
دیپلمات دیگری از قفس پرید !
در زمانی که تهران تلاش می کند پیام قاطع و منسجمی به کشورهای غربی مخابره کند، کناره گیری اخیر بار دیگر وجود چنددستگی در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی را یادآوری می کند.
به گزارش « محبت نیوز»، روز به نقل از خبر منتشره در لوپوئن خبر داد، نفر شماره دو سفارت جمهوری اسلامی در اسلو، پایتخت نروژ، در ماه دسامبر به دلیل اختلاف با سفارت از کشور میزبان تقاضای پناهندگی کرد.
این چهارمین دیپلمات ایرانی است که از ژوئن ۲۰۰۹، یعنی از آغاز سرکوب خونین معترضان به انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد، استعفای خود را اعلام می کند.
روزنامه نروژی "داگبلادت" نوشت یورگن لوودال، وکیل این دیپلمات ایرانی به این روزنامه گفت: "او بخاطر امنیت خود و خانواده اش نمی خواهد هویت اش را اعلام کند. او همچنین مایل نیست در مورد دلایل پناهندگی و همچنین شرایطی که برایش ایجاد شده اظهارنظر کند." به نوشته روزنامه داگبلادت، این دیپلمات ایرانی که سال ها در سفارت اسلو کار کرده، در ماه دسامبر استعفای خود را اعلام کرد. او از آن زمان تاکنون به همراه خانواده اش در محلی که نشانی آن اعلام نشده زندگی می کنند.
سفارت جمهوری اسلامی در اسلو قبلن نیز صحنه رویدادهای مشابهی بوده. در ژانویه ۲۰۱۰ محمدرضا حیدری، سرکنسول این سفارت، تصمیم گرفت از سمت خود کناره گیری و تقاضای پناهندگی کند. این دیپلمات در آن زمان اظهار داشت که برای اعتراض به "کشتار" مخالفان ایرانی توسط حکومت جمهوری اسلامی استعفا داده است.
"مشکلات شخصی سفیر ایران"
او از آن تاریخ برای همراهی با مخالفان ایرانی اقدام به تأسیس کمپین "سفارت سبز" کرد که راه را برای کناره گیری دو دیپلمات ایرانی دیگر در اروپا نیز هموار نمود.
در سپتامبر ۲۰۱۰، حسین علیزاده، رایزن دوم سفارت ایران در هلسینکی، پایتخت فنلاند، از دولت این کشور تقاضای پناهندگی سیاسی کرد تا اعتراض خود را نسبت به سرکوب خشونت بار مردم ایران در سال ۲۰۰۹ نشان دهد.
پس از او، فرزاد فرهنگیان، مسؤول مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی در بروکسل، از سمت خود کناره گیری کرد. او اعلام کرده بود که "احمدی نژاد دیگر از حمایت ایرانی ها برخوردار نیست". محمدرضا حیدری در پاسخ به پرسش لوپوئن توضیح می دهد که آخرین دیپلماتی که کناره گیری کرده "شخصیت شماره دو سفارت ایران در اسلو و مسؤول منافع اقتصادی" می باشد. سرکنسول سابق در اسلو درعین حال خاطرنشان می سازد که این دیپلمات به دلایل سیاسی استعفا نداده و "با شخص سفیر مشکلات شخصی داشته است".
پس دراین صورت چرا از نروژ تقاضای پناهندگی سیاسی کرده، درحالی که می توانسته درخواست بازگشت به تهران را بکند؟ درحال حاضر این پرسش بدون پاسخ مانده است. نکته مسلم این است که خبر کناره گیری این دیپلمات در شرایط خوبی برای جمهوری اسلامی پیش نیامده، چرا که این کشور قصد دارد بخاطر پرونده دردسرآفرین هسته ای خود با کشورهای گروه ۵+۱ پشت میز مذاکره بنشیند.
در زمانی که تهران تلاش می کند پیام قاطع و منسجمی به کشورهای غربی مخابره کند، کناره گیری اخیر بار دیگر وجود چنددستگی در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی را یادآوری می کند. در چهار ماه باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری شاهد آن بودیم که محمود احمدی نژاد روز ۳ فوریه، زمانی که به طور رسمی علی لاریجانی و اطرافیانش را به فساد مالی متهم کرد، شمشیر را از رو بست.
منبع: لوپوئن، ۲۳ فوریه
۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه
نامه دردمندانه محمدحسن پورسیفی از زندان اوین به کودکی که هرگز زاده نشد.
نامه دردمندانه محمدحسن پورسیفی از زندان اوین به کودکی که هرگز زاده نشد
------------------------------ ------
چکیده :تو به دنیا نیامدی تا اضطراب پشت کنکوریها را تجربه نکنی. تا دانشجوی ستاره دار نشوی. دوشنبه هفته گذشته در سالن ملاقات کابینی، حمید، پسر عبدالله مومنی را دیدم که ترم اول پزشکی است. میدانم که نبود پدرش را احساس میکند. میدانم که چقدر دوست داشت پدرش در جشن ورودیهای دانشگاه که همه خانوادهها حضور دارند، باشد. «بهاره خرم» دختر «امیر» این هفته سولیست پیانو (تکنواز) بود. او پدرش را در جمع تماشاگران ندید، اما دلش میخواست پدرش باشد. «امیر خرم» در زندان است....
محمدحسن یوسف پورسیفی، فعال حقوق بشر و از اعضای جمعیت کودکان کار و خیابان که در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است در نامهای که به همسرش نوشته و از سختیهایی که به وی و خانوادهاش رفته، خطاب به کودکزاده نشدهاش گفته و نوشته است: تو به دنیا نیامدی تا اضطراب پشت کنکوریها را تجربه نکنی. تا دانشجوی ستاره دار نشوی. دوشنبه هفته گذشته در سالن ملاقات کابینی، حمید، پسر عبدالله مومنی را دیدم که ترم اول پزشکی است. میدانم که نبود پدرش را احساس میکند. میدانم که چقدر دوست داشت پدرش در جشن ورودیهای دانشگاه که همه خانوادهها حضور دارند، باشد. «بهاره خرم» دختر «امیر» این هفته سولیست پیانو (تکنواز) بود. او پدرش را در جمع تماشاگران ندید، اما دلش میخواست پدرش باشد. «امیر خرم» در زندان است.
به گزارش کلمه، این فعال حقوق بشر و عضو روابط عمومی جمعیت کودکان کار در نامه ی خود آورده است: حاکمان دینی، توسط رسانههای کذابشان با اعمالی غیر اخلاقی، و دستهای آلوده به خونشان، بخاطر بیکفایتیشان و موجه جلوه دادن اعمالشان، این روزها به هرکاری که انجام میدهند، برچسب دین میزنند. آمار دزدی، فساد، قتل وجنایت روز به روز بالاتر میرود، کاش میدانستی که سن فحشاء دختران تهران به خاطر نیاز مالی به ۱۳ سالگی رسیده است. کاش میدانستی که رقم اختلاس در کشورمان بیش از سه هزار میلیارد است و این رقم هر روز بالاتر میرود. از مسببین اصلی آن خبری نیست، یا به خارج از کشور فرار کردهاند، یا در بدنه سیستم حکومتی آزادانه و با سمتهای بالای دولتی مشغول کار هستند.
محمدحسن یوسف پورسیفی، از پرسنل سابق صدا و سیما که این روزها حکم ۵ سال و نیم حبس خود را در زندان اوین می گذراند در اسفند ماه ۸۸ به همراه گروهی از فعالان حقوق بشر توسط اطلاعات سپاه بازداشت و پس از چند روز به دلیل موقعیت شغلی اش آزاد شد. وی مجددا تیرماه سال گذشته مجددا بازداشت پس از یک هفته بازداشت دربند ۲الف سپاه و دو هفته دربند ۳۵۰ زندان اوین به قید وثیقه آزاد شده بود که تابستان سال جاری برای تحمل مجازات خود به زندان رفت.
حکم سنگین این فعال حقوق بشر به اتهام اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی صادر شد که یوسف پور در اعتراض به روند پرونده سازی برای فعالان مدنی و روند دادرسی پرونده خود به حکم صادره اعتراض نکرد. این زندانی سیاسی از پرسنل بخش رادیوی سازمان صدا و سیما بود که پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ برای نشان دادن مخالفت خود به عملکرد مدیران صدا و سیما و در همبستگی با معترضین از ادامه همکاری با این سازمان خودداری کرده در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شد. این فعال حقوق بشر دارای مدرک دکترا در رشته فلسفه است.
متن کامل نامه وی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
کودکم!
امروز سالگرد به دنیا نیامدن توست. روزی که تصمیم گرفتی بعد از سه ماه انتظار من و مادرت به دنیا نیایی. هر پدر ومادری از به دنیا نیامدن فرزندان ناراحت میشوند، اما حالا که زمان از این واقعه عبور کرده، من و رویا از بدنیا نیامدنت خوشحالیم.
طفلکم!
یقین دارم اگر به دنیا آمده بودی، من ومادرت وقتی به چهره معصومانهات نگاه میکردیم، بغضمان میگرفت بابت تمام نگرانیها و دلواپسیها برای آیندهات. اینکه چگونه در سیستم ناقص آموزش و پرورش که هر سال یک ساز میزنه، میخواهی تحصیل کنی. تو به دنیا نیامدی، چون نمیخواستی در حسرت آرزوهای کوچکت باشی. چه لذت بخش است دنیای کودکی، با یک دوچرخه سواری، یک مسافرت، یا یک پارک رفتن دلت خوش میشود. کودک که باشی دنیا برایت رنگی دیگر دارد. تو به دنیا نیامدی تا اضطراب پشت کنکوریها را تجربه نکنی، تا دانشجوی ستاره دار نشوی. تو به دنیا نیامدی عزیزکم!
دوشنبه هفته گذشته در سالن ملاقات کابینی، حمید، پسر عبدالله مومنی را دیدم که ترم اول پزشکی است. میدانم که نبود پدرش را احساس میکند. میدانم که چقدر دوست داشت پدرش در جشن ورودیهای دانشگاه که همه خانوادهها حضور دارند، باشد. «بهاره خرم» دختر «امیر» این هفته سولیست پیانو (تکنواز) بود. او پدرش را در جمع تماشاگران ندید، اما دلش میخواست پدرش باشد. «امیر خرم» در زندان است.
نازنینم!
اگر تو به دنیا میآمدی، در آینده حتما یک فعال حقوق بشر میشدی، تو به دنیا نیامدی تا نکند در اعتراضات خیابانی با گلولهای چون ندا و سهراب خونت برکف خیابان پهن گردد، یا دستگیرت کنند و من و مادرت نگرانت شویم. تا نکند به دست پلیس امنیت بیافتی و زیر شکنجه وبازجویی دوام نیاوری.
ای وای… کودکم… نکند وبلاگ نویس شوی و انتقاد کنی و زیر دست لباس شخصیهای چماق به دست در اعتراضات سر ودستت بشکند. نکند در انفرادی کلیهات از کار بیافتد. نکند چشم بر چشم، دست بند بر دست و پاپند بر پا، سر را در کاسه توالت پر از ادرار و مدفوع فرو کنند. نکند بازجویت رکیکترین ناسزاها را نثارت کند و به تو بد و بیراه بگوید. نکند تحقیرت کند، سیلی به صورتت بزند، و برای اعتراف گرفتن، از پا آویزانت کنند. نکند دستبندت را قپانی بزنند.
عزیزکم! نکند بازجویت با تسمهٔ کولر به جانت بیافتند و آنقدر بر کف پایت بزند تا از هوش بروی!
نکند زیر شکنجه و یا بازجویی اعتراف کنی به کارهای ناکرده. نکند قبول کنی به خاطر آزادی، چند لحظه جلوی دوربین، اعتراف تلویزیونی کنی! نکند دروغ بگویی به خاطر آنکه خودت را برهانی. نکند بترسی از اینکه تهدیدت کنند که همهٔ خانوادهات را دستگیر میکنند. خصوصا اگر متاهل باشی، همسرت را.
فرزندم! خوشحالم که به دنیا نیامدی، تا اگر دستگیر شدی، پروندهات در دادگاه غیر قانونی انقلاب به دست مرتضویها، صلواتیها، مقیسهها و پیرعباسها نیفتد. ایمان دارم اگر به دنیا میآمدی آنچه امروز به نام دین ترویج میکنند و قرائتی استبدادی از دین است را هرگز نمیپذیرفتی.
کودکم! حاکمان دینی، توسط رسانههای کذابشان با اعمالی غیر اخلاقی، و دستهای آلوده به خونشان، بخاطر بیکفایتیشان و موجه جلوه دادن اعمالشان، این روزها به هرکاری که انجام میدهند، برچسب دین میزنند. آمار دزدی، فساد، قتل وجنایت روز به روز بالاتر میرود، کاش میدانستی که سن فحشاء دختران تهران به خاطر نیاز مالی به ۱۳ سالگی رسیده است. کاش میدانستی که رقم اختلاس در کشورمان بیش از سه هزار میلیارد است و این رقم هر روز بالاتر میرود. از مسببین اصلی آن خبری نیست، یا به خارج از کشور فرار کردهاند، یا در بدنه سیستم حکومتی آزادانه و با سمتهای بالای دولتی مشغول کار هستند.
کاش بودی و برایت آمار زندانیان دیه و مهریه را میگفتم، یا زندگی کارمندی را که اقساط بانکی همه معوق شده وهمه بدهکارند. کاش میدانستی کودکان گل فروش وفال فروشی هستند که به لقمه نانی قانعاند. یقین دارم اگر به دنیا میآمدی، مانند مادرت هنرمند میشدی، من به تو اجازه نمیدادم در رشته فیزیک اتمی تحصیل کنی، چون امید کوکبی با من در زندان است. نمیگذاشتم خلبان شوی چون کاپیتان ملکی زندانی است. حق نداشتی ژرونالیست شوی چون قادری و عابدینی و داوری و سرجویی و روشن را وقت هواخوری در حیاط ۳۵۰می بینم. تو نباید نویسنده، شاعر و پژوهشگر میشدی، چون پدرام و مدنی و رجایی و بادکوبهای و قهرمانپور هستند. تو اگر به دنیا میآمدی، نباید وکیل میشدی، چون سلطانی و سیفزاده و اسلامی و زید آبادی و یدالهی و نسرین ستوده و نرگس محمدی دور از علی و کیانا زندانی هستند.
کودکم! تو اگر به دنیا میآمدی، خیلی سال بعد، با اسامی محققی، میردامادی، رونقی، بهاور، بهشتی، هادوی، عرب سرخی، دلیر ثانی، صابر، مرادی، محبوبه کرمی، شیوا نظر آهاری و قدیانیها در درس تاریخ آشنا میشدی و میفهمیدی آنها که بودند وچه کردند. برایت از افراد بینام و نشانی میگفتم که انفرادیها و شکنجه گاههای اوین، آنها را بلعید. آنها که عدالت، برابری و آزادی را فریاد میزدند. برایت میگفتم که بر سر دراویش نعمت آلهی گنابادی، بهاییان و نوکیشان مسیحی چه آمد.
کودکی که هرگز زاده نشدی!
اگر چه تو نیستی، اما من و مادرت، به جای تو، امروز فرزندان دیگری برگزیدیم: روزبه و حمید و طناز و پریناز و امیررضا و امیرعلی و غزل غزاله و… و تنها آرزوی من و مادرت، بودنت در کنار یکدیگر است. از اینکه در مملکتی به دنیا نیامدی که مملو از بیعدالتی، دروغ، استبداد، تبعیض و دیکتاتوری است، خوشحالم.
کودکم!
این نامه را برای تو و برای رویا نوشتم. برای رویا به پاس قدر دانی از درد و رنجی که به خاطر به دنیا نیامدنت کشید.
… به خاطر کودکی که هرگز زاده نشد.
محمدحسن یوسفپورسیفی
------------------------------
چکیده :تو به دنیا نیامدی تا اضطراب پشت کنکوریها را تجربه نکنی. تا دانشجوی ستاره دار نشوی. دوشنبه هفته گذشته در سالن ملاقات کابینی، حمید، پسر عبدالله مومنی را دیدم که ترم اول پزشکی است. میدانم که نبود پدرش را احساس میکند. میدانم که چقدر دوست داشت پدرش در جشن ورودیهای دانشگاه که همه خانوادهها حضور دارند، باشد. «بهاره خرم» دختر «امیر» این هفته سولیست پیانو (تکنواز) بود. او پدرش را در جمع تماشاگران ندید، اما دلش میخواست پدرش باشد. «امیر خرم» در زندان است....
محمدحسن یوسف پورسیفی، فعال حقوق بشر و از اعضای جمعیت کودکان کار و خیابان که در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است در نامهای که به همسرش نوشته و از سختیهایی که به وی و خانوادهاش رفته، خطاب به کودکزاده نشدهاش گفته و نوشته است: تو به دنیا نیامدی تا اضطراب پشت کنکوریها را تجربه نکنی. تا دانشجوی ستاره دار نشوی. دوشنبه هفته گذشته در سالن ملاقات کابینی، حمید، پسر عبدالله مومنی را دیدم که ترم اول پزشکی است. میدانم که نبود پدرش را احساس میکند. میدانم که چقدر دوست داشت پدرش در جشن ورودیهای دانشگاه که همه خانوادهها حضور دارند، باشد. «بهاره خرم» دختر «امیر» این هفته سولیست پیانو (تکنواز) بود. او پدرش را در جمع تماشاگران ندید، اما دلش میخواست پدرش باشد. «امیر خرم» در زندان است.
به گزارش کلمه، این فعال حقوق بشر و عضو روابط عمومی جمعیت کودکان کار در نامه ی خود آورده است: حاکمان دینی، توسط رسانههای کذابشان با اعمالی غیر اخلاقی، و دستهای آلوده به خونشان، بخاطر بیکفایتیشان و موجه جلوه دادن اعمالشان، این روزها به هرکاری که انجام میدهند، برچسب دین میزنند. آمار دزدی، فساد، قتل وجنایت روز به روز بالاتر میرود، کاش میدانستی که سن فحشاء دختران تهران به خاطر نیاز مالی به ۱۳ سالگی رسیده است. کاش میدانستی که رقم اختلاس در کشورمان بیش از سه هزار میلیارد است و این رقم هر روز بالاتر میرود. از مسببین اصلی آن خبری نیست، یا به خارج از کشور فرار کردهاند، یا در بدنه سیستم حکومتی آزادانه و با سمتهای بالای دولتی مشغول کار هستند.
محمدحسن یوسف پورسیفی، از پرسنل سابق صدا و سیما که این روزها حکم ۵ سال و نیم حبس خود را در زندان اوین می گذراند در اسفند ماه ۸۸ به همراه گروهی از فعالان حقوق بشر توسط اطلاعات سپاه بازداشت و پس از چند روز به دلیل موقعیت شغلی اش آزاد شد. وی مجددا تیرماه سال گذشته مجددا بازداشت پس از یک هفته بازداشت دربند ۲الف سپاه و دو هفته دربند ۳۵۰ زندان اوین به قید وثیقه آزاد شده بود که تابستان سال جاری برای تحمل مجازات خود به زندان رفت.
حکم سنگین این فعال حقوق بشر به اتهام اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی صادر شد که یوسف پور در اعتراض به روند پرونده سازی برای فعالان مدنی و روند دادرسی پرونده خود به حکم صادره اعتراض نکرد. این زندانی سیاسی از پرسنل بخش رادیوی سازمان صدا و سیما بود که پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ برای نشان دادن مخالفت خود به عملکرد مدیران صدا و سیما و در همبستگی با معترضین از ادامه همکاری با این سازمان خودداری کرده در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شد. این فعال حقوق بشر دارای مدرک دکترا در رشته فلسفه است.
متن کامل نامه وی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
کودکم!
امروز سالگرد به دنیا نیامدن توست. روزی که تصمیم گرفتی بعد از سه ماه انتظار من و مادرت به دنیا نیایی. هر پدر ومادری از به دنیا نیامدن فرزندان ناراحت میشوند، اما حالا که زمان از این واقعه عبور کرده، من و رویا از بدنیا نیامدنت خوشحالیم.
طفلکم!
یقین دارم اگر به دنیا آمده بودی، من ومادرت وقتی به چهره معصومانهات نگاه میکردیم، بغضمان میگرفت بابت تمام نگرانیها و دلواپسیها برای آیندهات. اینکه چگونه در سیستم ناقص آموزش و پرورش که هر سال یک ساز میزنه، میخواهی تحصیل کنی. تو به دنیا نیامدی، چون نمیخواستی در حسرت آرزوهای کوچکت باشی. چه لذت بخش است دنیای کودکی، با یک دوچرخه سواری، یک مسافرت، یا یک پارک رفتن دلت خوش میشود. کودک که باشی دنیا برایت رنگی دیگر دارد. تو به دنیا نیامدی تا اضطراب پشت کنکوریها را تجربه نکنی، تا دانشجوی ستاره دار نشوی. تو به دنیا نیامدی عزیزکم!
دوشنبه هفته گذشته در سالن ملاقات کابینی، حمید، پسر عبدالله مومنی را دیدم که ترم اول پزشکی است. میدانم که نبود پدرش را احساس میکند. میدانم که چقدر دوست داشت پدرش در جشن ورودیهای دانشگاه که همه خانوادهها حضور دارند، باشد. «بهاره خرم» دختر «امیر» این هفته سولیست پیانو (تکنواز) بود. او پدرش را در جمع تماشاگران ندید، اما دلش میخواست پدرش باشد. «امیر خرم» در زندان است.
نازنینم!
اگر تو به دنیا میآمدی، در آینده حتما یک فعال حقوق بشر میشدی، تو به دنیا نیامدی تا نکند در اعتراضات خیابانی با گلولهای چون ندا و سهراب خونت برکف خیابان پهن گردد، یا دستگیرت کنند و من و مادرت نگرانت شویم. تا نکند به دست پلیس امنیت بیافتی و زیر شکنجه وبازجویی دوام نیاوری.
ای وای… کودکم… نکند وبلاگ نویس شوی و انتقاد کنی و زیر دست لباس شخصیهای چماق به دست در اعتراضات سر ودستت بشکند. نکند در انفرادی کلیهات از کار بیافتد. نکند چشم بر چشم، دست بند بر دست و پاپند بر پا، سر را در کاسه توالت پر از ادرار و مدفوع فرو کنند. نکند بازجویت رکیکترین ناسزاها را نثارت کند و به تو بد و بیراه بگوید. نکند تحقیرت کند، سیلی به صورتت بزند، و برای اعتراف گرفتن، از پا آویزانت کنند. نکند دستبندت را قپانی بزنند.
عزیزکم! نکند بازجویت با تسمهٔ کولر به جانت بیافتند و آنقدر بر کف پایت بزند تا از هوش بروی!
نکند زیر شکنجه و یا بازجویی اعتراف کنی به کارهای ناکرده. نکند قبول کنی به خاطر آزادی، چند لحظه جلوی دوربین، اعتراف تلویزیونی کنی! نکند دروغ بگویی به خاطر آنکه خودت را برهانی. نکند بترسی از اینکه تهدیدت کنند که همهٔ خانوادهات را دستگیر میکنند. خصوصا اگر متاهل باشی، همسرت را.
فرزندم! خوشحالم که به دنیا نیامدی، تا اگر دستگیر شدی، پروندهات در دادگاه غیر قانونی انقلاب به دست مرتضویها، صلواتیها، مقیسهها و پیرعباسها نیفتد. ایمان دارم اگر به دنیا میآمدی آنچه امروز به نام دین ترویج میکنند و قرائتی استبدادی از دین است را هرگز نمیپذیرفتی.
کودکم! حاکمان دینی، توسط رسانههای کذابشان با اعمالی غیر اخلاقی، و دستهای آلوده به خونشان، بخاطر بیکفایتیشان و موجه جلوه دادن اعمالشان، این روزها به هرکاری که انجام میدهند، برچسب دین میزنند. آمار دزدی، فساد، قتل وجنایت روز به روز بالاتر میرود، کاش میدانستی که سن فحشاء دختران تهران به خاطر نیاز مالی به ۱۳ سالگی رسیده است. کاش میدانستی که رقم اختلاس در کشورمان بیش از سه هزار میلیارد است و این رقم هر روز بالاتر میرود. از مسببین اصلی آن خبری نیست، یا به خارج از کشور فرار کردهاند، یا در بدنه سیستم حکومتی آزادانه و با سمتهای بالای دولتی مشغول کار هستند.
کاش بودی و برایت آمار زندانیان دیه و مهریه را میگفتم، یا زندگی کارمندی را که اقساط بانکی همه معوق شده وهمه بدهکارند. کاش میدانستی کودکان گل فروش وفال فروشی هستند که به لقمه نانی قانعاند. یقین دارم اگر به دنیا میآمدی، مانند مادرت هنرمند میشدی، من به تو اجازه نمیدادم در رشته فیزیک اتمی تحصیل کنی، چون امید کوکبی با من در زندان است. نمیگذاشتم خلبان شوی چون کاپیتان ملکی زندانی است. حق نداشتی ژرونالیست شوی چون قادری و عابدینی و داوری و سرجویی و روشن را وقت هواخوری در حیاط ۳۵۰می بینم. تو نباید نویسنده، شاعر و پژوهشگر میشدی، چون پدرام و مدنی و رجایی و بادکوبهای و قهرمانپور هستند. تو اگر به دنیا میآمدی، نباید وکیل میشدی، چون سلطانی و سیفزاده و اسلامی و زید آبادی و یدالهی و نسرین ستوده و نرگس محمدی دور از علی و کیانا زندانی هستند.
کودکم! تو اگر به دنیا میآمدی، خیلی سال بعد، با اسامی محققی، میردامادی، رونقی، بهاور، بهشتی، هادوی، عرب سرخی، دلیر ثانی، صابر، مرادی، محبوبه کرمی، شیوا نظر آهاری و قدیانیها در درس تاریخ آشنا میشدی و میفهمیدی آنها که بودند وچه کردند. برایت از افراد بینام و نشانی میگفتم که انفرادیها و شکنجه گاههای اوین، آنها را بلعید. آنها که عدالت، برابری و آزادی را فریاد میزدند. برایت میگفتم که بر سر دراویش نعمت آلهی گنابادی، بهاییان و نوکیشان مسیحی چه آمد.
کودکی که هرگز زاده نشدی!
اگر چه تو نیستی، اما من و مادرت، به جای تو، امروز فرزندان دیگری برگزیدیم: روزبه و حمید و طناز و پریناز و امیررضا و امیرعلی و غزل غزاله و… و تنها آرزوی من و مادرت، بودنت در کنار یکدیگر است. از اینکه در مملکتی به دنیا نیامدی که مملو از بیعدالتی، دروغ، استبداد، تبعیض و دیکتاتوری است، خوشحالم.
کودکم!
این نامه را برای تو و برای رویا نوشتم. برای رویا به پاس قدر دانی از درد و رنجی که به خاطر به دنیا نیامدنت کشید.
… به خاطر کودکی که هرگز زاده نشد.
محمدحسن یوسفپورسیفی
۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه
محرومیت از تحصیل "پیام شکیبا" در مقطع کارشناسی ارشد
خبرگزاری هرانا - پیام شکیبا دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی واحد علوم
تحقیقات تهران از ادامه تحصیل محروم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه
فعالان حقوق بشر در ایران، پیام شکیبا دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی واحد
علوم و تحقیقات تهران در پی ارسال نامهای از سوی مرکز آزمون دانشگاه آزاد از ادامه
تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شده و از حضور ایشان در امتحانات پایان ترم
جلوگیری بعمل آمد.
لازم بذکر است ایشان در کنکور سراسری کارشناسی
ارشد ۹۱ نیز پس از قبولی بعلت نقص در پرونده و مشکلات گزینشی ستاره دار شده
بود.
یک وبلاگ نویس در گناوه بازداشت شد
خبرگزاری هرانا - یک وبلاگ نویس بوشهری در گناوه، توسط پلیس فتا شناسایی و بازداشت
شد.
بنا به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پلیس فتا، رئیس
پلیس فتا استان بوشهردر گفتگویی مدعی شد: پیرو شکایت نماینده حقوقی یکی از
سازمانهای دولتی استان مبنی براینکه فردی ناشناس در وبلاگ اینترنتی اقدام به
نوشتن مطالبی خلاف واقع بر علیه مسئولان آن سازمان به منظور تشویش اذهان عمومی کرده
است، مأموران اقدامات خود را آغاز کردند.
این مقام انتظامی افزود: پس از تحقیقات فنی و تخصصی
متهم در شهرستان گناوه شناسایی و دستگیر شد.
وی ادامه داد: متهم که پس از رویت مستندات و مدارک
غیرقابل انکار چارهای جز اعتراف نداشت به بزه انتسابی خود اعتراف کرد.
گفتنی است، این منبع به نام و مشخصات فرد بازداشت
شده هیچگونه اشاره ای نکرده است.
۱۳۹۱ اسفند ۵, شنبه
نامه یک اعدامی.
نامه یک اعدامی: من خواستار صلح و گفت و گو بودم؛ به کدامین گناه باید کشته شوم؟
محمدعلی عمورینژاد، فعال دانشجویی اهل اهواز در بخشی از نامهٔ خود با عنوان «من به دنبال این پرسشم که چرا میخواهند مرا بکشند»، نوشته است: «در ایران شش ماه را در سلولهای انفرادی اطلاعات اهواز تحت انواع شکنجههای جسمی و روحی به سر بردم. سپس مرا به زندان مرکزی کارون منتقل کردند و پس از دو سال در یک دادگاه فرمایشی و ناصالح به اعدام محکوم شدم. من از آن هنگام تاکنون به دنبال پاسخ این پرسش هستم که «چرا میخواهند مرا بکشند؟»
محمدعلی عمورینژاد، فعال دانشجویی اهل اهواز از زندان اهواز نامهای را منتشر کرده و در آن از رفتارها و برخوردهای فراقانونی نهادهای امنیتی با خود گفته است. وی در بخشی از این نامه نوشته است: “صلح” و “گفتگو”، رویایی است که طی یک دهه از عمرم همراهم بوده و به خاطر آن در زندانهای عراق و ایران گرفتار شده و به یک زندانی بدون مرز تبدیل شدهام.
ماه گذشته، سیدضیاء نبوی عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه نوشیروان، از اعضای فعال شورای دفاع از حق تحصیل و زندانی سیاسی با نگارش نامهای در مورد عمورینژاد، وضعیت خطرناک وی را یادآور شده بود. نبوی در بخشی از نامه خود آورده بود: «راستش وقتی یک محکوم به اعدام در مورد مرگ حرف میزنه اصلا نمیدونم که در برابرش میبایست چی بگم! حس میکنم اصلا در موقعیت برابر و عادلانهای برای گفتوگو نیستیم و این زبونم را بند میآره! تصور میکنم مفاهیمی که برای من ابزارهای سخن سراییاند، در طرف مقابلم شبیه زخمهایی هستند که وجودش را میخراشند»
۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه
نباید به هر ایده ای احترام گذاشت!
انساندوستی و انسان منشی احترام گذاشتنن به ایده و عقاید دیگران درست است ، اما این بدین معنا نیست ، که باید به ایده انسانهای مادون حیوان و جنایتکاری که در لقافه اسلام در طول تاریخ بشری میلیونها انسان را قربانی نموده و برای ادامه حیات خود جز زبان خشونت زبان دیگری را نمی شتاسند، احترام گذاشت.
احترام گذاشتن به عقاید دیگران مرام دمکراسی و جامعه مدرن امروزی ست. اما آیا باید به ایده و جهان بینی اسلامیستها که از بدو موجودیتشان تاکنون برای بشریت جز بدبختی ، فقر و فلاکت، توحش و بربریت چیز دیگری را به ارمغان نیاورده اند، احترام گذاشت؟
برخی از نیروهای سیاسی که حامی سکولاریسم می باشند، معتقدند که مذهب باید از سیاست جدا باشد. و بالطبع از دید آنها اعتقادات مذهبی یک امر شخصی ست ، همه انسانها می توانند مذهبی باشند، اما تا هنگامیکه آنها مذهب را مستمسکی برای تجاوز به حقوق دیگران قرار ندهند، جامعه با آنها هیچ مشکلی ندارد.
اما هنگامیکه از مذهب و جهان بینی اسلامی که مثلث آخوند، پاسدار و بازاری آنرا وسیله ای برای ادامه سیاستهای چپاولگری و ضد انسانی خود نموده اند، سخن می گوییم. نمی توان دیگر مانند سکولاریستها بدین اسلام و ایدئولوژی اش که بطور سیستماتیک اراده انسانها را مسخ نموده و فرهنگ و تاریخ ایران را در حصار خود قرار داده است، به یک امر شخصی نگریست.
سردمدارن رژیم سیاه اندیش اسلامی از یدو حاکمتیشان با پرچم خونین اسلام خود مدعی بودند، که خدا و پیامبر اسلام برای مردم بویژه ضعیفان برابری و خوشبختی را به ارمغان می آورد . اما اکنون پس از سی و چهار سال مشاهده می نماییم، که نه تنها وضعیت مردم بهتر نشده بلکه برغم در آمدهای افسانه ای نفت بیش از 80 درصد جمعیت 80 میلیونی ایران زیر خط فقر زندگی می نمایند. و از اینها گذشته بیکاری، گرانی و تورم به یکی از بیماری های مزمن جامعه ما مبدل شده است. در این میان وضعیت مثلث آخوند، بازاری و پاسدار که پایه های اصلی این رژیم را تشکیل می دهند، بهتر و برتر شده است. آنچه در جامعه مادر طول این مدت رشد و پیشرفت نموده قبرستانها، اعدامها و زندانهای مخوف رژیم می باشد.
بنیانگذاران جهان بینی اسلام مدعی این بودند که مذهب آنها تنها مذهبی ست که برای بشریت برابری و خوشبختی را به ارمغان آورده است. اما برعکس همانگونه که تاریخ 1400 ساله گذشته آنها گواهی می دهد، این مذهب از همان ابتدای موجودیتش خود را با سیاست جوش داده و نمی تواند بدون آن به عمر کذایی خود ادامه بدهد و مدعی این است که خدا و پیامبر اسلام منشاء هستی هستند و همه رقتار و کردار بشریت در راستای پذیرش دستورات این مذهب سنجیده می شود و هرکس که قوانین آنرا رعایت ننماید، محارب با خدا شناخته می شود و جزایش مرگ می باشد.
مامی گوییم دیدگاههای مذهبی جملگی آنها خرافاتی ست و منشاء اصلی آنها مغز انسانی ست. این انسان است که بعنوان برتری موجود زنده هستی، خدا، پیامبر و پیشرفتهای روزافزون بشری را آفریده است. این انسان است که والاترین مقام را در هستی دارد و نه دین و مذهب و دیگر خرافات همانندش.
احترام گذاشتن به ایدئولوژی که مردم را در جهل و نادانی قرار بدهد و به انسان وکرامت انسانی آشکارا تجاوز نماید، یک دهن کجی ست به مقام والای انسان و انسانیت.
در کشور دزدان چه می گذرد؟
ایران کنونی را باید کشور دزدان، غارتگران، و جنایت پیشگان نامید. هرچند آخوند مفتخور و دوره گرد میدانی و دور از هرفرهنگ آدمیت پراکنده و ناشناس مانده بودند، به گرد هم آمدند، کشوری تاریخی و کهنسال را مانند لاشه شکاری به چنگال خود گرفته و از هر سوی به پاره پاره کردن آن پی پردازند. ملت همیشه تسلیم، سربه زیر، و آرام نیز از دور نظاره گر این به هم گسیختگی و ویرانی خانه و کاشانه خود در خوابی ژرف و سنگین فرو رفته و امید و انتظاری به
بیداری و هرگونگ تلاش و کوششی از سوی او نمی توان داشت.
بازداشت ۴ فعال سیاسی در تهران
خبرگزاری هرانا - مادر و برادر دانشجوی زندانی در زندان رجایی شهر کرج میثاق
یزداننژاد به همراه یک مادر و فرزند دیگر در تهران بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه
فعالان حقوق بشر در ایران، روز ۳۰ بهمن ماه اکرم السادات سنجری به همراه فرزند ۱۹
ساله خود میلاد یزداننژاد و دینا کریمی به همراه فرزند ۲۰ ساله و دانشجوی خود حنیف
عطارزاده در تهران بازداشت شدند.
گفتنی است، اکرم السادات سنجری، مادر زندانی سیاسی
زندان رجایی شهر کرج میثاق یزداننژاد میباشد.
دینا کریمی نیز پیشتر در روز دوشنبه ۲۹ آبان ماه
سال جاری یکبار توسط ماموران وزارت اطلاعات در منزل مسکونی خود بازداشت شده و پس از
مدتی با قید وثیقه آزاد شده بود.
دینا کریمی خود از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ میباشد و
سه تن از برادرانش در سال ۱۳۶۷ به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین اعدام
شدهاند.
از علت و محل بازداشت این افراد اطلاع دقیقی در دست
نیست و ایشان تا لحظه تنظیم خبر موفق به تماس با بستگان خود نشدهاند.
لازم به یاد آوریست که میثاق یزداننژاد، متولد سال
۱۳۶۵، از شهریور ۸۶ در زندان به سر میبرد و از سال ۸۸ به زندان رجایی شهر تبعید
شده است. این زندانی سیاسی همینطور ۶ ماه و بیست روز در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹
بوده است.
وی، دانشجوی مترجمی زبان انگلیسی در مقطع لیسانس
است که به اتهام شرکت در مراسم بزرگداشت اعدامیان سال ۶۷ در گلزار خاوران، دستگیر و
به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به تحمل ۱۴ سال حبس محکوم شده
است.
احسان مازندرانی روزنامه نگار ایرانی فعال در حوزه سیاسی بازداشت شد
خبرگزاری هرانا - احسان مازندرانی روزنامه نگار ایرانی امروز بعد از ظهر چهارشنبه
دوم اسفند توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران دستگیر شد.
بنا به گزارش های رسیده به ''العربیه.نت'' هنوز مشخص نیست که دستگیری مازندرانی در محل دفتر روزنامه ''اعتماد'' و یا در مکان سکونتش صورت گرفته است. او از روزنامه نگاران فعال در حوزه های سیاسی است که سابقه عضویت در سرویس سیاسی شماری از روزنامه های اصلاح طلب از جمله فرهیختگان و اعتماد را در کارنامه خود دارد.
دستگیری مازندرانی در جریان موج اخیر دستگیری روزنامه نگاران در ایران صورت گرفته است.
از حدود بیست روز گذشته، ۱۶ تن از روزنامهنگاران شاغل در نشریات اصلاحطلب بازداشت شدند.
بیشتر دستگیریها با یورش نیروهای امنیتی در روزنامههای شرق، بهار، اعتماد و آرمان و دفتر نشریه آسمان حضور یافتند.
هماکنون میلاد فدایی اصل، سلیمان محمدی، ساسان آقایی، نسرین تخیری، ریحانه طباطبایی، امیلی امرایی، نرگس جودکی، صبا آذرپیک، پوریا عالمی، پژمان موسوی، اکبر منتجبی، کیوان مهرگان و حسین یاغچی روزنامهگارانی هستند که همچنان در بازداشت به سر میبرند.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، سه شنبه با انتشار اطلاعیهای ادعا کرد بازداشت روزنامهنگاران بر اساس یک ''فهرست'' صورت گرفته و آنها با برخی سازمانهای رسانهای و سایتهای فارسیزبان خارج از ایران ارتباط داشتهاند.
به گزارش منابع خبری ایران، این اطلاعیه وزارت اطلاعات از آزادی سه روزنامهنگار و ''متواری'' شدن چهار روزنامهنگاری خبر داده که نام آنها در فهرست بازداشتیها قرار داشته است.
بنا به گزارش های رسیده به ''العربیه.نت'' هنوز مشخص نیست که دستگیری مازندرانی در محل دفتر روزنامه ''اعتماد'' و یا در مکان سکونتش صورت گرفته است. او از روزنامه نگاران فعال در حوزه های سیاسی است که سابقه عضویت در سرویس سیاسی شماری از روزنامه های اصلاح طلب از جمله فرهیختگان و اعتماد را در کارنامه خود دارد.
دستگیری مازندرانی در جریان موج اخیر دستگیری روزنامه نگاران در ایران صورت گرفته است.
از حدود بیست روز گذشته، ۱۶ تن از روزنامهنگاران شاغل در نشریات اصلاحطلب بازداشت شدند.
بیشتر دستگیریها با یورش نیروهای امنیتی در روزنامههای شرق، بهار، اعتماد و آرمان و دفتر نشریه آسمان حضور یافتند.
هماکنون میلاد فدایی اصل، سلیمان محمدی، ساسان آقایی، نسرین تخیری، ریحانه طباطبایی، امیلی امرایی، نرگس جودکی، صبا آذرپیک، پوریا عالمی، پژمان موسوی، اکبر منتجبی، کیوان مهرگان و حسین یاغچی روزنامهگارانی هستند که همچنان در بازداشت به سر میبرند.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، سه شنبه با انتشار اطلاعیهای ادعا کرد بازداشت روزنامهنگاران بر اساس یک ''فهرست'' صورت گرفته و آنها با برخی سازمانهای رسانهای و سایتهای فارسیزبان خارج از ایران ارتباط داشتهاند.
به گزارش منابع خبری ایران، این اطلاعیه وزارت اطلاعات از آزادی سه روزنامهنگار و ''متواری'' شدن چهار روزنامهنگاری خبر داده که نام آنها در فهرست بازداشتیها قرار داشته است.
۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه
گذرنامه ایرانی?
با آنهمه کارهای تروریستی و آدم کشی که رژیم در کشورهای گوناگون انجام داده، ارزش و اعتباری برای خود به جای نگذاشته است. اینجاست که مهر جمهوری اسلامی، یعنی مهر نحوست، تروریستی، و آشوب طلبی است که بر هرگذرنامه می خورد و دارنده آن را نیز در نزد جهانیان لکه دار، و بی اعتبار می سازد.
گذرنامه ایرانی در میان ۱۰۳ کشور جهان هم اکنون در ردیف ۹۶ قرار می گیرد. این نهایت پس رفتگی و خفت و درماندگی برای ایرانیان در هنگام سفر به کشورهای دیگر است. گذرنامه ایرانی سوای مسافرت به شماری از کشورهای وامانده و پس رفته جهان سوم آسیایی و آفریقایی، هیچگونه ارزش دیگر نداشته و نهایتاً موجب سرافکندگی و احساس پوچ بودن دارنده آنست.
ایران تنها بر روی نقشه جغرافیا با افغانستان همسایه نیست؛ ایران و افغانستان در جدول اعتبار گذرنامه های کشورهای مختلف جهان نیز همسایه هستند؛ گذرنامه هر دو این کشورها تقریبا بی اعتبارترین گذرنامه های جهان است".
به ایرانی مسلمان گرفتار در طلسم و بند آخوند باید مژده داد، گذرنامه ایرانی که در گذشته دارای ارزش ممتاز بین المللی بود، هم اکنون چنان خوار و برارزش شده که گذرنامه کشورهایی مانند آنگولا، اتیوپی، جیبوتی، لیبی، بنگلادش، بوسنی و هرزگووین، مصر، تایلند، امارات متحده عربی، ویتنام و مالزی، همگی از ایران وضعیت بهتری داشته و در صحنه بین المللی با مردمان این کشورها رفتار و برخورد بهتر و شایسته تری به عمل می آید.
گذرنامه ایرانی در میان ۱۰۳ کشور جهان هم اکنون در ردیف ۹۶ قرار می گیرد. این نهایت پس رفتگی و خفت و درماندگی برای ایرانیان در هنگام سفر به کشورهای دیگر است. گذرنامه ایرانی سوای مسافرت به شماری از کشورهای وامانده و پس رفته جهان سوم آسیایی و آفریقایی، هیچگونه ارزش دیگر نداشته و نهایتاً موجب سرافکندگی و احساس پوچ بودن دارنده آنست.
ایران تنها بر روی نقشه جغرافیا با افغانستان همسایه نیست؛ ایران و افغانستان در جدول اعتبار گذرنامه های کشورهای مختلف جهان نیز همسایه هستند؛ گذرنامه هر دو این کشورها تقریبا بی اعتبارترین گذرنامه های جهان است".
به ایرانی مسلمان گرفتار در طلسم و بند آخوند باید مژده داد، گذرنامه ایرانی که در گذشته دارای ارزش ممتاز بین المللی بود، هم اکنون چنان خوار و برارزش شده که گذرنامه کشورهایی مانند آنگولا، اتیوپی، جیبوتی، لیبی، بنگلادش، بوسنی و هرزگووین، مصر، تایلند، امارات متحده عربی، ویتنام و مالزی، همگی از ایران وضعیت بهتری داشته و در صحنه بین المللی با مردمان این کشورها رفتار و برخورد بهتر و شایسته تری به عمل می آید.
گذرنامه معرف چیست؟
گذرنامه ظاهراً نام و مشخصات یک فرد را در بر می گیرد، ولی در حقیقت شناسنامه و معرف حکومت کشوری است که در آن جا صادر شده است. به گفته دیگر؛ اعتبار و ارزش یک گذرنامه، نشان دهنده اعتبار یک کشور و حاکمان بر آنست. امروزه بر کسی پوشیده نیست که هرایرانی، با احساس حقارت و شرمندگی، گذرنامه بی محتوا و بی ارزش خود را در مرز ورود به کشورها به دست مأموران می دهد و بیشتر بارفتار موهن و زشت آنان روبرو شده، و با خفت و خواری و خودخوری از آنان جدا می گردد.
گذرنامه در رژیم گذشته
در دوران رژیم گذشته، با وجود کمبودهای آزادی سیاسی، گذرنامه ایرانی دارای ارزش والا و برجسته بین المللی بود. با آن گذرنامه یک ایرانی می توانست به بسیاری از کشورهای جهان بدون نیاز به ویزا رفت و آمد کند. شماری از کشورها مانند کشورهای کمونیستی و یا سوئیس در اروپا که درخواست به ویزا داشتند، به آسانی و بدون درد سر حتی در بسیاری از حالات در ورود به مرز آن کشورها، ویزای ورود بدان کشور صادر می گردید و نیازی به رفت و آمد و سرگردانی نداشت.
بی اعتبار کردن هر ایرانی، سیاست رژیم ضد مردمی است
رژیم ضد ایرانی ولایت فقیه از آن جا که خود با آن افکار ارتجاعی و خمیده ضد بشری جایی در کشورهای دیگر، و میان مردمان آزاد اندیش جهان ندارد، تا کنون به روشهای گوناگونی امکان مسافرت و دیدار ایرانیان از کشورهای دیگر را محدود و مسدود ساخته است. آخر یک آخوند با آن مغز عقب مانده و آن پوشش مسخره و چندش آور، جایی را برای مسافرت خود در جهان نمی یابد تا بدانجا سفر کند. پس چه بهتر که مردم نیز همچنان در بند بمانند و راهی به جایی نداشته باشند.
جزییات ماجرای روح ا... حسینیان و رابطه ی نامشروعش با یک زن شوهردار
جزییات ماجرای روح ا... حسینیان و رابطه ی نامشروعش با یک زن شوهردار
زن با معرفی خانم موسوی از بنگاه کاریابی(خانم موسوی به این طریق افرادی را به حسینیان معرفی می کرده) به روح ا... حسینیان برای کار در مرکز اسناد انقلاب اسلامی معرفی می شود.حسینیان از او خوشش می آید و به او پیشنهاد رابطه ی جنسی می دهد.زن (دارای همسر و فرزند) مقابله می کند،حسینیان با گذاشتن کلت بر روی سرش او را تهدید می کند که در صورت عدم پذیرش او را می کشد و جنازه اش را توی گونی گذاشته و سر به نیست می کند،می گوید اطلاعاتی است و در بیت رهبری رفت و آمد دارد و هیچوقت بازخواست نمی شود!
سعیدی و شعبانی باجناق های روح ا... حسینیان که دومی محافظ شخصی او نیز هست برای حسینیان و خودشان از طریق خانم موسوی چنین زن هایی را که برای کار به آنها مراجعه می کنند به دام می اندازند...شوهر زن که از قضا راننده ی جاده هست متوجه پیامک ها و تلفن های مشکوک همسرش می شود،زن را به شدت کتک می زند و موهایش را می تراشد.سرانجام زن همه چیز را اعتراف می کند....
رمضان سال ۱۳۸۹ است،زن و شوهرشکایت به دادسرای ۱۱ میدان منیریه نزد " آقای ابرار" می برند و او آنها را به دادسرای کارکنان دولت میدان ارک نزد " آقای فضلعلی" می فرستد.
خسرو خوبان (روح ا... حسینیان) دچار سکته می شود!
زن و شوهر نامه به رهبری می نویسند، همزمان شکایتی نیز در دادسرای ویژه ی روحانیت نزد "حاج آقای قدیانی" , (دادستان دادگاه ویژه روحانیت) تنظیم می شود. قدیانی قول می دهد حسینیان را مجازات و از زن اعاده ی حیثیت نماید...
وزارت اطلاعات پرینت تمام پیامک های روح الله حسینیان را که از تلفن های متعلق به مرکزاسناد انقلاب اسلامی فرستاده می گیرد و در تمام آنها حسینیان آگاه به شوهر دار بودن زن بوده است...
(متن هایی نظیر:وقتی شوهرت رفت بیا... کی شوهرت می رود؟.... چه مدت تهران نیست ؟ و....)
تمام مدارک در پرونده لحاظ شده است.بعد ها حسینیان به وزارت اطلاعات می گوید اصلا این کار را کرده ام خب که چی؟! و وزارت دست از پا دراز تر سکوت می کند چرا که آقای حسینیان به محافل مخوف و زیر زمینی اطلاعاتی متصل است و شدیدا از طرف رهبری حمایت می شود.
قبل از عید است،قدیانی ( قاضی) از بیت رهبری دستور می گیرد که زن و شوهر را آرام کند و با قول مساعدت و دادن ۷۰۰ هزار تومان آنها را راهی مشهد و زیارت برای فراموش کردن قضیه می کند!!
شوهر زن می گوید حاج آقا این پول چیه؟
قدیانی می گوید می خواهم در کار خیری شرکت کنم،شما برای تغییر آب و هوا و روحیه ی خود بروید ما هم حسینیان را به مجازات می رسانیم!
بعد از عید زن و شوهر برای پیگیری به دادسرای ویژه ی روحانیت برای نتیجه کار می روند،تا یک ماه پاسخی دریافت نمی کنند،بعد از یک ماه تهدید می شوند که در صورت پیگیری،زن را سنگسار خواهند کرد چرا که حاج آقا حسینیان بیگناه هستند و نمی دانستند این زن شوهر دارد و به حکم قرآن و شرع خطایی نکرده (زن می گوید حاج آقا حسینیان هیچوقت صیغه هم جاری نکرده و گفته این چیزا برای ما نیست!)
حال میشنوند که زن ،ایشان را اغفال کرده است!
** زن،شوهرش و فرزندش تهدید به قتل می شوند!
زن اصرار می کند که حاضر است تا سنگسار شود ولی روح ا... حسینیان به مجازات برسد،زندگی اش تباه شده،آبرویی برایش نمانده،نمی خواهد بگذارد حسینیان با دیگران هم چنین کند.
"زن می گوید همزمان با من زنان دیگری با حسینیان بوده اند و آنها هم از ترس آبرو جرات شکایت ندارند"...
و از بیت رهبری دستور مختومه شدن پرونده می رسد...!!
((شرح عکس: روح الله حسینیان یا همان خسرو خوبان, بستری در بیمارستان بعلت سکته قلبی,تعدادی از نمایندگان همسو با بیت رهبری به عیادت او رفته اند)
زن با معرفی خانم موسوی از بنگاه کاریابی(خانم موسوی به این طریق افرادی را به حسینیان معرفی می کرده) به روح ا... حسینیان برای کار در مرکز اسناد انقلاب اسلامی معرفی می شود.حسینیان از او خوشش می آید و به او پیشنهاد رابطه ی جنسی می دهد.زن (دارای همسر و فرزند) مقابله می کند،حسینیان با گذاشتن کلت بر روی سرش او را تهدید می کند که در صورت عدم پذیرش او را می کشد و جنازه اش را توی گونی گذاشته و سر به نیست می کند،می گوید اطلاعاتی است و در بیت رهبری رفت و آمد دارد و هیچوقت بازخواست نمی شود!
سعیدی و شعبانی باجناق های روح ا... حسینیان که دومی محافظ شخصی او نیز هست برای حسینیان و خودشان از طریق خانم موسوی چنین زن هایی را که برای کار به آنها مراجعه می کنند به دام می اندازند...شوهر زن که از قضا راننده ی جاده هست متوجه پیامک ها و تلفن های مشکوک همسرش می شود،زن را به شدت کتک می زند و موهایش را می تراشد.سرانجام زن همه چیز را اعتراف می کند....
رمضان سال ۱۳۸۹ است،زن و شوهرشکایت به دادسرای ۱۱ میدان منیریه نزد " آقای ابرار" می برند و او آنها را به دادسرای کارکنان دولت میدان ارک نزد " آقای فضلعلی" می فرستد.
خسرو خوبان (روح ا... حسینیان) دچار سکته می شود!
زن و شوهر نامه به رهبری می نویسند، همزمان شکایتی نیز در دادسرای ویژه ی روحانیت نزد "حاج آقای قدیانی" , (دادستان دادگاه ویژه روحانیت) تنظیم می شود. قدیانی قول می دهد حسینیان را مجازات و از زن اعاده ی حیثیت نماید...
وزارت اطلاعات پرینت تمام پیامک های روح الله حسینیان را که از تلفن های متعلق به مرکزاسناد انقلاب اسلامی فرستاده می گیرد و در تمام آنها حسینیان آگاه به شوهر دار بودن زن بوده است...
(متن هایی نظیر:وقتی شوهرت رفت بیا... کی شوهرت می رود؟.... چه مدت تهران نیست ؟ و....)
تمام مدارک در پرونده لحاظ شده است.بعد ها حسینیان به وزارت اطلاعات می گوید اصلا این کار را کرده ام خب که چی؟! و وزارت دست از پا دراز تر سکوت می کند چرا که آقای حسینیان به محافل مخوف و زیر زمینی اطلاعاتی متصل است و شدیدا از طرف رهبری حمایت می شود.
قبل از عید است،قدیانی ( قاضی) از بیت رهبری دستور می گیرد که زن و شوهر را آرام کند و با قول مساعدت و دادن ۷۰۰ هزار تومان آنها را راهی مشهد و زیارت برای فراموش کردن قضیه می کند!!
شوهر زن می گوید حاج آقا این پول چیه؟
قدیانی می گوید می خواهم در کار خیری شرکت کنم،شما برای تغییر آب و هوا و روحیه ی خود بروید ما هم حسینیان را به مجازات می رسانیم!
بعد از عید زن و شوهر برای پیگیری به دادسرای ویژه ی روحانیت برای نتیجه کار می روند،تا یک ماه پاسخی دریافت نمی کنند،بعد از یک ماه تهدید می شوند که در صورت پیگیری،زن را سنگسار خواهند کرد چرا که حاج آقا حسینیان بیگناه هستند و نمی دانستند این زن شوهر دارد و به حکم قرآن و شرع خطایی نکرده (زن می گوید حاج آقا حسینیان هیچوقت صیغه هم جاری نکرده و گفته این چیزا برای ما نیست!)
حال میشنوند که زن ،ایشان را اغفال کرده است!
** زن،شوهرش و فرزندش تهدید به قتل می شوند!
زن اصرار می کند که حاضر است تا سنگسار شود ولی روح ا... حسینیان به مجازات برسد،زندگی اش تباه شده،آبرویی برایش نمانده،نمی خواهد بگذارد حسینیان با دیگران هم چنین کند.
"زن می گوید همزمان با من زنان دیگری با حسینیان بوده اند و آنها هم از ترس آبرو جرات شکایت ندارند"...
و از بیت رهبری دستور مختومه شدن پرونده می رسد...!!
((شرح عکس: روح الله حسینیان یا همان خسرو خوبان, بستری در بیمارستان بعلت سکته قلبی,تعدادی از نمایندگان همسو با بیت رهبری به عیادت او رفته اند)
انتقام رژیم جمهوری اسلامی از مردم خوزستان.
انتقام رژیم جمهوری اسلامی از مردم خوزستان.
جلوگیری از تجمع مردم با روشهای رژیم بشار اسد در سوریه اینبار علیه مردم اهواز و خوزستان :
در یک اقدام شتابزده و بی خردانه که نمیتواند معقول باشد اعلام شده که آب شهر اهواز که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد از ساعت 23 امشب به وقت ایران تا بیست و چهار ساعت به بهانه تعمیرات تصفیه خانه آب قطع خواهد بود. رژیم جمهوری اسلامی از ترس حرکت مردم شهرهای خوزستان بسوی اهواز و برگزاری تجمع اعتراضی به توهین به خوزستان توسط یکی از سرکردگان رژیم با این روش علاوه بر اینکه قصد دارد مردم را ترغیب به تخلیه شهر نماید میخواهد از ورود معترضین از شهرهای اطراف نیز به اهواز جلوگیری کند
یاد آوری میشود پر آب ترین رودخانه کشور "کارون" از میانه شهر اهواز عبور میکند ولی استان خوزستان و بخصوص اهواز از آب آشامیدنی سالم برخوردار نیست. این خبر موجب خشم مردم اهواز شده و ایشان را به پافشاری بر اعتراض مدنی خود در روز پنج شنبه سوم اسفند ترغیب مینماید.
استقبال وسیع و سازماندهی پیش بینی نشده خود جوش برای تجمع اعتراضی با شعار " جانم فدای ایران" و همراه داشتن عکس شهدای جنگ حکومت جمهوری اسلامی را هراسان نموده.
در یک اقدام شتابزده و بی خردانه که نمیتواند معقول باشد اعلام شده که آب شهر اهواز که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد از ساعت 23 امشب به وقت ایران تا بیست و چهار ساعت به بهانه تعمیرات تصفیه خانه آب قطع خواهد بود. رژیم جمهوری اسلامی از ترس حرکت مردم شهرهای خوزستان بسوی اهواز و برگزاری تجمع اعتراضی به توهین به خوزستان توسط یکی از سرکردگان رژیم با این روش علاوه بر اینکه قصد دارد مردم را ترغیب به تخلیه شهر نماید میخواهد از ورود معترضین از شهرهای اطراف نیز به اهواز جلوگیری کند
یاد آوری میشود پر آب ترین رودخانه کشور "کارون" از میانه شهر اهواز عبور میکند ولی استان خوزستان و بخصوص اهواز از آب آشامیدنی سالم برخوردار نیست. این خبر موجب خشم مردم اهواز شده و ایشان را به پافشاری بر اعتراض مدنی خود در روز پنج شنبه سوم اسفند ترغیب مینماید.
استقبال وسیع و سازماندهی پیش بینی نشده خود جوش برای تجمع اعتراضی با شعار " جانم فدای ایران" و همراه داشتن عکس شهدای جنگ حکومت جمهوری اسلامی را هراسان نموده.
به درک واصل شدن یکی از عوامل قتلهای زنجیرهای.
آیت الله عزیز الله خوشوقت از فتوادهندگان و آمران قتل های زنجیره ای و پدرزن مصطفی خامنه ای، فرزند علی خامنه ای، در شهر مکه در عربستان سعودی درگذشت؛
آیت الله عزیز الله خوشوقت از فتوادهندگان و آمران قتل های زنجیره ای و پدرزن مصطفی خامنه ای، فرزند علی خامنه ای، در شهر مکه در عربستان سعودی درگذشت؛اسناد ومدارک زیادی وجود دارد دال بر اینکه خوشوقت یکی از افراد کلیدی وموثر در دادن فتواهای آدمکشی در نظام جمهوری اسلامی بوده است از آنجمله میتوان به اعترافات سعید امامی رجوع کرد.
سعید امامی در سال ۱۳۳۶ در شیراز و با نام اصلی دانیال قوامی به دنیا آمد، مجتبی قوامی و سعید شمشیری نامهای دیگری هستند که توسط او استفاده میشدند.
سعید امامی در جوانی و پس از گرفتن دیپلم ریاضی در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی و با دریافت بورس تحصیلی به ایالات متحده آمریکا رفت و با مدرک مهندسی مکانیک دانش آموخته شد.پس از بازگشت به ایران و در پی انقلاب اسلامی به استخدام وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران درآمد.
او در زمان وقوع قتلهای زنجیرهای ایران در وزارت اطلاعات مشاور بود. در اطلاعیهٔ وزارت اطلاعات در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۷ آمدهاست گروهی از اعضای وزارت اطلاعات مسئول قتلهای زنجیرهای بودهاند و او یکی از آنان بود. ۳۰ خرداد ۷۸، پس از «مرگ مبهم» امامی در بیمارستان لقمان تهران، روزنامه کیهان خبر مرگ وی منتشر شد. کیهان نوشت که او مشکوک به ارتباط با «بیکانگان» بوده است. روز بعد دادستان وقت مجتمع قضایی نیروهای مسلح، محمد نیازی، این خبر را تائید و طی اطلاعیهای اعلام کرد سعید امامی که مسئول اصلی «قتلهای خودسرانه» معرفی شده بود، در زندان اوین و با خوردن داروی نظافت خودکشی کردهاست.
برخی دوستان سعید امامی از جمله روحالله حسینیان ادعا کردند «سعید امامی کشته شد تا طراحی قتلها را به گردن او بیندازند.» بسیاری از اصلاحطلبان نیز مدعی شدند سعید امامی کشته شد تا آمران اصلی قتلهای زنجیرهای معرفی نشوند.
با اعلام مرگ وی، خانواده و همفکران سعید امامی او را «شهید» نامیده و اعلام کردند که وی در زندان اوین تهران «قربانی» شده و به قتل رسیدهاست. در مراسم ختم سعید امامی، حدود ۴۰۰ نفر از جمله روحالله حسینیان شرکت کردند.
هنوز هم مرگ سعید امامی یا سعید اسلامی در هاله ای از ابهام قرار دارد .
آیا دستور وفتوای قتل ایشان نیز توسط همین مرحوم صادر شده است ؟
در جلد ۱۶ پرونده صفحه ۳۸۴ پرونده بازجویی سعید امامی، هنگامی که بازجو از امامی سؤال می کند که آیا اعدامها رویه امنیتی داشت و با حکم “حفظ نظام از واجبات است” انجام میشد یا حکمهای موضوعی نیز داشت، سعید امامی پاسخی می دهد که شابد بتوان آن را مهم ترین فراز بازجوئیهای وی تلقی کرد. وی در جواب میگوید: “فلاحیان با وجود آنکه خود حاکم شرع بود، اما معمولا و در موارد حساس احکام حذف محاربان را شخصا صادر نمیکرد. او این احکام را از آیتالله خوشوقت، آیتالله مصباح، آیتالله خزعلی، آیتالله جنتی و گاها نیز از حجتالاسلام محسنی اژهای دریافت میکرد و به دست ما میداد. ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات میرساندیم و بعد هم منتظر دستور میماندیم. مثلا وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا [خمینی] در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت میکند. آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقاتهای ایشان نوار تهیه کنید. ما هم به مدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمد آقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیتالله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژهای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بیت [علی خامنه ای] آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت میکنند، رحم کرد
نامه نیما ابراهیم زاده فرزند کارگر زندانی
سلام بر همه مردم ، سلام بر کارگران / نامه نیما ابراهیم زاده فرزند کارگر زندانی
نیما ابراهیم زاده فرزند نوجوان فعال کارگری دربند بهنام ابراهیم زاده، از بستر سخت بیماری نامه ای امیدوارانه خطاب به مردم ایران نوشته است.
به گزارش وبگاه خاوران، متن یادداشت سرگشاده این نوجوان خطاب به مردم ایران به شرح زیر است:
من نیما ابراهیم زاده فرزند کارگر زندانی در بند ودوستدار کودکان بهنام ابراهیم زاده هستم، بیش از یک ماه است که در بیمارستان محک کودکان بستری شده ام، بیش از دوسال ونیم است که پدرم به جرم دفاع از ما کودکان وجامعه کارگری در زندان بسر می برد، اولین ملاقات ودیدار با پدرم بعد از ماهها انفرادی ومحروم از ملاقات را هنوز یاد دارم دیدن ان لحظات دهشناک وپر از تشویش ونگرانی، هنگامیکه پدر را برای اولین بار بعد از ماهها از بند 209 وزرارت اطلاعات به سالن ملاقات آوردند قلب من به شدت مجروح شد، حسرت اینکه پدر نمی تواند در کنارما بماند و به ما نزدیک شود در ان لحظه دوست داشتم با تمام وجودم پدرم را در اغوش بگیرم اما وجود شیشه های بیرنگ وبیروح که حتی به سختی می توانستم پدر را در انسوی میله های زندان ببینم اجازه این را به من نمی داد که پدر را با تمام وجودم در اغوش بگیرم، همیشه به خانواده ام به پدر ومادرم وپدر بزرگم افتخار کرده ام در نبود پدر،پدر بزرگ ودوستان ورفقای پدرم همواره در کنار من ومامان بوده اند، تا به امروز ما را تنها نگذاشته اند این نیز توان ونیروی من ومامان را در نبود پدر برای زنده ماندن دو چندان می کند، روزهایی که پدر عزیزم در کنارم بود وهرسال روز جهانی کودک مرا به مراسم روز جهانی کودک وجمعیت دفاع از کودکان کار وخیابان میبرد روزهای که به همراه پدر ومامان به کردستان خانه بابا بزرگ میرفتیم وخوش بودیم واز این همه خوش برخوردی مردم ودوستان واشنایان بسیار خوشحال بودم و آرزو دارم باز هم چنین روزهایی داشته باشم.
من که کودکی پر شور وفعال وپرتحرک ، اجتماعی وعاشق فعالیت های اجتماعی وانسانی پدر بودم، اما اکنون بیش از یکماه است در بیمارستان محک کودکان در بخش انکولوژی یک طبقه چهارم ساختمان محک مخصوص کودکان سرطانی بستری شده ام مادرم همراه من است، وقتی مرا نگاه می کند چشمانش همیشه پر از اشک می شود و باتمام وجود حسرت مر ا می خوردکه تنها فرزندش در بستر بیماری است پدر هر روز از جنوبی ترین نقطه تهران ساعت دوازده ظهر به بیمارستان می آید که در کنار من چند ساعتی بماند با اینکه خودش از ناراحتی های آرتروز گردن ودرد گوش بشدت رنج میبرد هنوز فرصت پیدا نکرده است که خودش را معالجه کند او به شدت درگیر وضعیت پیش آمده وپیگروضعیت درمان ومعالجه من است این روزها که به سال نو نزدیک میشویم بیشتر در رنج وناراحتی بسر میبرم نگرانی از اینکه من در بستر بیماری ام واینکه نکند پدر را به زندان برگردانند، اینکه وقتی می بینم همه مردم وخانوادها این روز ها به همراه فرزندان خود برای خرید راهی بازار شهر میشوند، من در بستر بیماری هستم ، نمی توانم به همراه پدر ومادرم به خرید عید بروم واصلا می توانیم عیدی داشته باشیم؟آیا وسفری خواهیم داشت؟ سخت ناراحت می شوم .
اما آن چه که توانسته است حتی در تلخ ترین لحظات زندگی خانواده مرا سرا پا نگه دارد این باور است که من عضو یک خانواده امتحان پس داده ام ما توانسته ایم در امتحانهای فراوان فایق ایم ما خوشبختیم که در دوره ای زندگی میکنیم که رفاه اجتماعی وحمایتهای انسانی نه فقط به عنوان یک امر مطلوب وبا ارزش بلکه به عنوان یک ضرورت مطرح هستند.
در پایان از تمامی کارکنان ودکترها، پرستاران بیمارستان محک که توجه زیادی به من ودیگر کودکان دارند وبرای بهبودی ما از هیج تلاشی دریغ نمی کنند از دوستان ورفقای خوب پدرم ومردم عزیز کشورم در داخل وخارج که همواره در کنار ما بوده اند نگرانی عمیق خودشان را ابراز داشته اند حمایتهای خودشان را از ما دریغ نکرده اند صمیمانه تشکر وقدر دانی میکنم، امیدوارم هرچه زودتر بهبود یابم ودل پدر ومادرم وتمامی کسانی که نگران من هستند را خوشحال کنم و بتوانیم جشن سلامتی را همراه با جشن ازادی پدر عزیزم ونوروز سال جدید را در کنار هم جشن بگیریم، به امید آن روز .
نیما ابراهیم زاده فرزند زندانی سیاسی دربند بهنام ابراهیم زاده
بیمارستان محک کودکان
اسفند 91بخش انکولوژی یک
نیما ابراهیم زاده فرزند نوجوان فعال کارگری دربند بهنام ابراهیم زاده، از بستر سخت بیماری نامه ای امیدوارانه خطاب به مردم ایران نوشته است.
به گزارش وبگاه خاوران، متن یادداشت سرگشاده این نوجوان خطاب به مردم ایران به شرح زیر است:
من نیما ابراهیم زاده فرزند کارگر زندانی در بند ودوستدار کودکان بهنام ابراهیم زاده هستم، بیش از یک ماه است که در بیمارستان محک کودکان بستری شده ام، بیش از دوسال ونیم است که پدرم به جرم دفاع از ما کودکان وجامعه کارگری در زندان بسر می برد، اولین ملاقات ودیدار با پدرم بعد از ماهها انفرادی ومحروم از ملاقات را هنوز یاد دارم دیدن ان لحظات دهشناک وپر از تشویش ونگرانی، هنگامیکه پدر را برای اولین بار بعد از ماهها از بند 209 وزرارت اطلاعات به سالن ملاقات آوردند قلب من به شدت مجروح شد، حسرت اینکه پدر نمی تواند در کنارما بماند و به ما نزدیک شود در ان لحظه دوست داشتم با تمام وجودم پدرم را در اغوش بگیرم اما وجود شیشه های بیرنگ وبیروح که حتی به سختی می توانستم پدر را در انسوی میله های زندان ببینم اجازه این را به من نمی داد که پدر را با تمام وجودم در اغوش بگیرم، همیشه به خانواده ام به پدر ومادرم وپدر بزرگم افتخار کرده ام در نبود پدر،پدر بزرگ ودوستان ورفقای پدرم همواره در کنار من ومامان بوده اند، تا به امروز ما را تنها نگذاشته اند این نیز توان ونیروی من ومامان را در نبود پدر برای زنده ماندن دو چندان می کند، روزهایی که پدر عزیزم در کنارم بود وهرسال روز جهانی کودک مرا به مراسم روز جهانی کودک وجمعیت دفاع از کودکان کار وخیابان میبرد روزهای که به همراه پدر ومامان به کردستان خانه بابا بزرگ میرفتیم وخوش بودیم واز این همه خوش برخوردی مردم ودوستان واشنایان بسیار خوشحال بودم و آرزو دارم باز هم چنین روزهایی داشته باشم.
من که کودکی پر شور وفعال وپرتحرک ، اجتماعی وعاشق فعالیت های اجتماعی وانسانی پدر بودم، اما اکنون بیش از یکماه است در بیمارستان محک کودکان در بخش انکولوژی یک طبقه چهارم ساختمان محک مخصوص کودکان سرطانی بستری شده ام مادرم همراه من است، وقتی مرا نگاه می کند چشمانش همیشه پر از اشک می شود و باتمام وجود حسرت مر ا می خوردکه تنها فرزندش در بستر بیماری است پدر هر روز از جنوبی ترین نقطه تهران ساعت دوازده ظهر به بیمارستان می آید که در کنار من چند ساعتی بماند با اینکه خودش از ناراحتی های آرتروز گردن ودرد گوش بشدت رنج میبرد هنوز فرصت پیدا نکرده است که خودش را معالجه کند او به شدت درگیر وضعیت پیش آمده وپیگروضعیت درمان ومعالجه من است این روزها که به سال نو نزدیک میشویم بیشتر در رنج وناراحتی بسر میبرم نگرانی از اینکه من در بستر بیماری ام واینکه نکند پدر را به زندان برگردانند، اینکه وقتی می بینم همه مردم وخانوادها این روز ها به همراه فرزندان خود برای خرید راهی بازار شهر میشوند، من در بستر بیماری هستم ، نمی توانم به همراه پدر ومادرم به خرید عید بروم واصلا می توانیم عیدی داشته باشیم؟آیا وسفری خواهیم داشت؟ سخت ناراحت می شوم .
اما آن چه که توانسته است حتی در تلخ ترین لحظات زندگی خانواده مرا سرا پا نگه دارد این باور است که من عضو یک خانواده امتحان پس داده ام ما توانسته ایم در امتحانهای فراوان فایق ایم ما خوشبختیم که در دوره ای زندگی میکنیم که رفاه اجتماعی وحمایتهای انسانی نه فقط به عنوان یک امر مطلوب وبا ارزش بلکه به عنوان یک ضرورت مطرح هستند.
در پایان از تمامی کارکنان ودکترها، پرستاران بیمارستان محک که توجه زیادی به من ودیگر کودکان دارند وبرای بهبودی ما از هیج تلاشی دریغ نمی کنند از دوستان ورفقای خوب پدرم ومردم عزیز کشورم در داخل وخارج که همواره در کنار ما بوده اند نگرانی عمیق خودشان را ابراز داشته اند حمایتهای خودشان را از ما دریغ نکرده اند صمیمانه تشکر وقدر دانی میکنم، امیدوارم هرچه زودتر بهبود یابم ودل پدر ومادرم وتمامی کسانی که نگران من هستند را خوشحال کنم و بتوانیم جشن سلامتی را همراه با جشن ازادی پدر عزیزم ونوروز سال جدید را در کنار هم جشن بگیریم، به امید آن روز .
نیما ابراهیم زاده فرزند زندانی سیاسی دربند بهنام ابراهیم زاده
بیمارستان محک کودکان
اسفند 91بخش انکولوژی یک
۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه
محمد سیفزاده، وکیل دادگستری به شش سال حبس تعزیری محکوم شد
خبرگزاری هرانا – شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران روز گذشته پس از چندین جلسه تعویق
دادگاه سرانجام رای خود را صادر کرد و محمد سیفزاده وکیل سرشناس حقوق بشری را به
شش سال حبس محکوم کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر که روز گذشته از بیمارستان به سالن ۱۲ بند ۴ بازگشته بود صبح امروز حکم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب را در زندان دریافت کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر که روز گذشته از بیمارستان به سالن ۱۲ بند ۴ بازگشته بود صبح امروز حکم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب را در زندان دریافت کرد.
محمد سیفزاده اخیرا به دلیل ابتلا به خونریزی کلیه
به بیمارستان منتقل شده بود و روز گذشته علی رغم اینکه درمان وی کامل نشده بود به
زندان رجایی شهر بازگردانده شد و صبح امروز چندتن از ماموران به احضار وی به اجرای
احکام زندان حکم صادره از سوی شعبه 15 را به وی در زندان ابلاغ کردند.
محمد سیف زاده به شرط دریافت نسخه ای از دادنامه حکم صادره را امضا کردو علی رغم قول مساعد ماموران دادنامه به وی تحویل داده نشد.
محمد سیفزاده که هم اکنون محکومیت ۲ سال حبس خود را بر اساس رای نهایی شعبه ۵۴ تجدید نظر تحمل میکند به دلیل نوشتن مقالات و امضا بیانیههای گروهی از داخل زندان در خصوص مرگ عزت الله سحابی و هدی صابر و همچنین نوشتن نامهای به محمد خاتمی از داخل زندان متهم به «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» شده و قاضی صلواتی وی را بر اساس این اتهام به شش سال حبس دیگر محکوم کرد.
در صورت تائید حکم اخیر، وی میبایست هشت سال حبس تعزیری را با شرایط وخیم جسمی و کهولت سن در یکی از بدترین زندانهای کشور تحمل نماید.
محمد سیف زاده به شرط دریافت نسخه ای از دادنامه حکم صادره را امضا کردو علی رغم قول مساعد ماموران دادنامه به وی تحویل داده نشد.
محمد سیفزاده که هم اکنون محکومیت ۲ سال حبس خود را بر اساس رای نهایی شعبه ۵۴ تجدید نظر تحمل میکند به دلیل نوشتن مقالات و امضا بیانیههای گروهی از داخل زندان در خصوص مرگ عزت الله سحابی و هدی صابر و همچنین نوشتن نامهای به محمد خاتمی از داخل زندان متهم به «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» شده و قاضی صلواتی وی را بر اساس این اتهام به شش سال حبس دیگر محکوم کرد.
در صورت تائید حکم اخیر، وی میبایست هشت سال حبس تعزیری را با شرایط وخیم جسمی و کهولت سن در یکی از بدترین زندانهای کشور تحمل نماید.
14سال از جنایت فجیع قتل زنجیره ای در کرمان گذشت...
14سال از جنایت فجیع قتل زنجیره ای در کرمان گذشت...
14سال پیش،در چنین روزی حمید پور حاجی زاده شاعر و دبیر ادبیات
کرمانی،متخلص به (سحر) به همراه پسر ۹ سالهاش (کارون) در خواب با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
این جنایت در آخرین شب شهریور ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد . قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشتهاند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر میآید، و حتی با قاتل یا قاتلان درگیر میشود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده دیده شدهاست.به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل میرسد.
حمید پور حاجی زاده(سحر)در سال 1329 در روستای بزنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه سه سال اول دبیرستان را در شهرستان بافت و سپس دبیرستان نمونه شهاب کرمان و سال آخر را در دبیرستان ملی هشترودی شیراز به پایان برد و بعد از آن فوق دیپلم ادبیات خود را ازدانشسرای راهنمایی کرمان دریافت کرد.
فعالیت ادبی وی از همان دوران ابتدایی شکوفا شده بود و به سرودن شعر می پرداخت و اکثر اوقات رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود می کرد. همچنین او در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را سر وسامان داد.پس از انقلاب وی در رشته حقوق قضایی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت اما پیش آمد های گوناگون مانع از ادامه تحصیل وی شد.
ایشان سپس لیسانس ادبیات فارسی خود را از دانشگاه شهید بهشتی کرمان دریافت کردو به تدریس در آموزش وپرورش کرمان پرداخت و طی این سالها کارهای ادبی و تحقیقی خود را نیز ادامه داد.
سال 60 با روح انگیز سلطانی نژاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای اروند، ارس وکارون است.
سرانجام حمید پور حاجی زاده متخلص به(سحر)در نیمه شب 31 شهریور 1377 همراه با کودک 9 ساله اش کارون در سری قتل های زنجیره ای مجموعاً با 43 ضربه چاقو (کارون 16 ضربه و سحر با27 ضربه)به گونه ای دلخراش به قتل رسیدند.
14سال پیش،در چنین روزی حمید پور حاجی زاده شاعر و دبیر ادبیات
کرمانی،متخلص به (سحر) به همراه پسر ۹ سالهاش (کارون) در خواب با ۳۸ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
این جنایت در آخرین شب شهریور ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد . قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشتهاند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر میآید، و حتی با قاتل یا قاتلان درگیر میشود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده دیده شدهاست.به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل میرسد.
حمید پور حاجی زاده(سحر)در سال 1329 در روستای بزنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه سه سال اول دبیرستان را در شهرستان بافت و سپس دبیرستان نمونه شهاب کرمان و سال آخر را در دبیرستان ملی هشترودی شیراز به پایان برد و بعد از آن فوق دیپلم ادبیات خود را ازدانشسرای راهنمایی کرمان دریافت کرد.
فعالیت ادبی وی از همان دوران ابتدایی شکوفا شده بود و به سرودن شعر می پرداخت و اکثر اوقات رتبه ممتاز مسابقات ادبی را از آن خود می کرد. همچنین او در شیراز با کوشش خود انجمن ادبی کاخ جوانان شیراز را سر وسامان داد.پس از انقلاب وی در رشته حقوق قضایی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت اما پیش آمد های گوناگون مانع از ادامه تحصیل وی شد.
ایشان سپس لیسانس ادبیات فارسی خود را از دانشگاه شهید بهشتی کرمان دریافت کردو به تدریس در آموزش وپرورش کرمان پرداخت و طی این سالها کارهای ادبی و تحقیقی خود را نیز ادامه داد.
سال 60 با روح انگیز سلطانی نژاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای اروند، ارس وکارون است.
سرانجام حمید پور حاجی زاده متخلص به(سحر)در نیمه شب 31 شهریور 1377 همراه با کودک 9 ساله اش کارون در سری قتل های زنجیره ای مجموعاً با 43 ضربه چاقو (کارون 16 ضربه و سحر با27 ضربه)به گونه ای دلخراش به قتل رسیدند.
باز برای من سوال هست که این بچه چه گناهی داشت که باید به این فجاحت به قتل برسه بد از ۱۴ سال برای من هنوز این موضوع سوال هست و سوال خواهد ماند شاید باز یادی از این مدل جنایت کنم تا شاید روزی جواب سؤالم را بدست آورم.
به امید رهایی از دست دیکتاتورهای حاکم و به امید ایرانی آزاد و متحد که در آن نه از قوم یأ قبیله صحبتی نباشد همه با یک نام شعار دهیم ما ایرانی هستیم.
به امید ایرانی آزاد و یک پارچه.
اشتراک در:
پستها (Atom)