۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

زندان اوین بند زنان در شهریور 67



فراموش نمیکنم ...….نه ...نه فراموش نمیکنم. یعنی نمیتوانم فراموش کنم. اصلا نمیشود فراموش کنم... .در انتهای مغزم صحنه هایی حک شده است که نمیگذارد فراموش کنم آن تابستان شوم و ان شهریور خانمان سوز را ....هنوز فلاسک چای شسته راپشت در نگذاشته بودم که کلید در را چرخانده و بداخل آمدند.. سه نفر سیاهپوش بودند . روزنامه ها را جمع کردند . تلویزیون را بردند .ملاقات ها قطع و هواخوری تعطیل شد. بلند گو ها تنها برای پخش اذان و خواندن اسامی بکار می افتاد .خاموشی مطلق..... پچ پچه های دویست سیصد نفر زن با نگاههای مضطرب،نگران ، پرهراس و پر سئوال....درآن بی خبری و سکوت مرگبار ....که ....آه گویی فاجعه ای در راه است.... بی شک فاجعه ای در راه است.....

نقاشی از سودابه اردوان نقاش خاطرات زندان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر